ای خدای بزرگ...آنچنان عشق خود را در دل من جایگزین کن که جایی برای دیگری باقی نماند!
آنچنان روح مرا تسخیر کن که هوای دیگری نکند!
آنچنان همه ی هستی مرا از وجود خودت پر کن که از همه کس واز همه چیز بی نیاز باشم...
آنقدر به من معرفت ده که جز تو کسی را نپرستم
آنقدر به من عزت ده تا در برابر هیچ طاغوتی به زمین نیفتم...
آنقدر به من شجاعت ده که در مقابل هیچ ظلمی تسلیم نشوم!
ای خدای من...ای دوست ازل وابدی من...ای انیس شب های تار من...
ای مونس درد ها وغم های من...ای آنکه مرا خلق کردی...ای آنکه عشق خود را در دل من نهادی
ای آنکه راهی بجز سوی تو ندارم...
ای خدای علی...ای خدای بی پناهان...ای خدای قلب های شکسته!
ای خدای روح های تنها...تو مرا از همه چیز و همه کس کفایت کن...
سراپای هستی ام را آنچنان به خود مشغول کن که جز تو نیندیشم و جز تو چیزی نخواهم...
A heart that loves is always young.
قلبی که عشق می ورزد همیشه جوان است
Greek Proverb
انسانها ناگهان شکسته و پیر نمی شوند،
ماییم که دیر به دیر نگاهشان می کنیم!
منتـــظر هیــــچ دستی در هیــــچ جای این دنیــــا نبـــاش !
اشک هایت را با دست های خـــودت پــــاک کن ....
که همه رهگـــــذرند ... !
همیشه میخواستم مالک قلبت باشم ،
نه مستاجرش !
اگه یه نفر بهمون خیانت کنه ؛
ازش متنفر میشیم ،
اما .... اگه یه نفر به خاطر ما به
یه نفر دیگه خیانت کنه !
عاشقش میشیم...
دلم می خواهد ویرگول باشم
تا وقتی به من می رسی کمی مکث کنی…
در خانه ام را می زنند
میهمان ها
رفتگرها
نشانی گم کرده ها
کودکان
همه
هر کسی
جز تو
کاش
یک لحظه کاش
من گمشده ات می بودم…
مساحت خلوتم را پر کن...
فرقی نمیکند ...عمودی یا افقی
همینکه ضلعی
از چهاردیواری ام باشی
کافیست.....
دفتر شعرم
کنار پنجره ورق خورد
شعرم را باد برد
و «تو» ...
ورد زبان همۀ کوچه شدی
در دسترس بودنت دیگر برایم ارزش ندارد !
اکنون نه مشترک هستی !
نه مورد نظر !
بیا حواس خدا را پرت کنیم ؛
تو صداش کن ،
من دزدکی فاصله ها رو بر می دارم .
نگـــذار هرکسی از راه رســـید
با ســاز دلـت
تمـــــــرین نوازندگــــــی کند ...
نه انقدر شیرین باشید که بخورنتون ،
نه اونقدر ...تلخ که تُفِتون کنن ...
خدایا مرا که آفریدی گارانتی هم داشتم ؟
دلم از کار افتاده !
به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت زیبا خطاب کند نه به خاطر جذابیتهای ظاهریت
who calls you back when you hang up on him
کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی
who will stay awake just to watch you sleep
کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند
wait for the guy who kisses your forehead
در انتظار کسی باش که مایل باشد پیشانی تو را ببوسد[حمایتگر تو باشد]
who wants to show you off to world when you are in your sweats
کسی که مایل باشد حتی در زمانی که درساده ترین لباس هستی تورا به دنیا نشان دهد
who holds your hand in front of his friends
کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد
wait for the one who is constantly reminding you how much he cares about you and how lucky he is to have you
در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی و نگران توست و
چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد
wait for the one who turns to his friends and says that's her
در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش بگوید اون خودشه[همان کسی که می خواستم]
دیشب باز دلم تنگ تو شد
دیشب باز گریه کردم
دیشب باز شیرین تر از شیرین در عشق بودم، و دیوانه تر از فرهاد در فراق
دیشب باز مجنون لبخند تو شدم و لیلای نگاهت
دیشب همه افسانه های عاشقی در من تبلور یافت
دیشب باز نقاشی کشیدم
نقاشی بودنت را
زیبا بود
نقاشی رفتنت را
تلخ بود
دیشب باز دلم را قربانی کردم
قربانی رؤیای تو
چقدر شیرین است رؤیای تو...
قول داده ام...
گاهـــــــی
هر از گاهـــــی
فانـــــوس یادت را
میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم
خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛
هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره
میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم
اما به هیچ ستارهی دیگری سلام نخواهــــــم کرد...
انگـــــار صـــــد ســـــال پیــــاده راه آمــــده ام
انگــــار صــــد سـلســـه کـــوه را روی شـانه های نحیــــفم حمـــل کرده ام
انگــــار هــــزار ســــال پلــــک بر هم نگذاشتــــــه ام
خســـــــته ام ...
آنقــــدر خستـــــه که نــــام خــــود را هــــم فرامـــوش کرده ام
و هیـــچ یــــادم نیــــست کـــه اولیـــن بـــار کـــدام گـــل را بـــو ئیــــدم
مــــــن شــــکل سنجـــــاقکـــِ را که در کوچــــه های کــــودکـــِ
بــــو سیــــده ام ، از یــــاد بــــرده ام
خســــــته ام ...
انگــــار ایـــن جـــاده هـــای ســـرد خـــاکی تمـــام نشـــدنی اســـت
از دســــت زمیــــن و آسمــــان دلگیــــرم
و از درختــــانی که بی مــــن سبــــز شــــده اند گــــلایه دارم
خســــــته ام ...
اما نـــه آنقــــدر که نتــــوانم تــــو را دوســــت داشتــــه باشــــم
و از کنــــار نفســــهای گـــرمـــت بی اعتنــــا بگـــــذرم
بگــــو چقـــدر بـــه انتظـــــــــار بنشیــــــنم
که زمـــــان از مــــــن عبــــور کـــــند
و ستــــاره ها شــــاهد خـــامــــوشـــ شـــدن
تــــک تــــک فـــانـــوســـهایم باشنــــد ؟
چقــــدر پیـــــراهن کـــدورم را در چشمــــه ی آرزوهــــایم بشــــویم
و روی طنــــاب دلــــواپســــــِ پهــــــن کنــــــم ؟
اگــــر شــــوق رسیـــــدن به دستــــهایت نبـــــود
هیـــــچ گـــاه آغــــوشــــم را نمی گشـــــودم
و اگــــر صــــدای گــــوش نـــواز تــــو نبـــود
از گــــوشـــه تنـــــهایی بیـــــرون نمی آمــــدم
اگــــر شوق دیدن چشمــــــهایــــت نبــــود
هــــرگــــز پلــــکهایم را بـــاز نمی کــــردم
و اگــــر نسیــــم حرفهـــــایت نمی وزیـــــــد
معنـــــای جهان را نمی فهمیــــــــدم
خســــــته ام ...
امــــا نـــه آنقــــدر که هر روز بر با شکــــــوه تـــرین قلــــــعه زنــــدگی
بایســــــتم و همـــــراه با ستــــاره ها و خورشـــــید
بــــــه تـــــو ســــــلام کنـــــــــم ...
می بخشم کسانی را که هر چه خواستند با من ، با دلم و با احساسم کردند.... و مرا در دور
دست خودم تنها گذاشتند و من امروز به پایان خودم نزدیکم، پروردگارا به من بیاموز در این
فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند............................
اینجا جاییست که نوازشها هم خشن شده اند، زخم میزنند بجای اینکه آرامت کنند
خدایا در انجماد نگاههای سرد این مردم دلم برای جهنمت تنگ شده است..................