انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا

امتحان

نمی دونم چرا احساس می کنم خوابم باور کن هیچ باور نمیشه که بیدارم..... خدایا

این چه امتحانی است خدایا میشه من برگمو بزارم خدایا باور کن خسته ام .....

خدایا دیگه ازم امتحان نگیر .... و توان خواندن و نوشتن ندارم .... خدایا کجایی تو چرا

خبری ازم نمی گیری چرا نمی گی نمرم چند شده چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا پشت کدام کوه پنهان شدم که نمی بینی مرا نمی دانم خودم کجا هستم

که قابل دید نیستم خدایا باور کن توان ندارم ..... خدایا بگیر برگمو من نمی تونم

ادامه بدم باور کن باختم مرا بیش از این بازنده نکن می دانم در این چند وقت

خیلی بد گفتم حتی به تو ...... می خواهم بگویم تشکر  بخاطر دوستم که به من

دادی اما خواهش هم دارم  ...... برگه ام را بگیر خسته ام مرا با دستان خود خاک کن

امروز همان رویست که دیروز نگرانش بودی......

شاید به خودم بگم کاش کر بودم و نمی شنیدیم اما امروز شنیدم از اون چه که

از شنیدنش وحشت داشتم بالاخره اون روز هم امد و با صدای خنده ها ش فهمیدم که

چقدر خوشحاله .......... خدایا می گه نمی گی این دنیا یکی است می گه نمی گی

ادمها یک قلب دارند یک دل دارند مگه نمی گی همه ادمها رو مثل هم افریدی

مگه نمی گی شما ادمها با هم فرق ندارید ......... پس چرا .......پس چرا

میان دو دل این همه تفاوت افریدی پس چرا دل ها رو حبس کردی تا ما گول بخوریم

پس چرا حقیقت که چیز دیگه ای است را به ما نشون ندادی چرا به من دلی

ساده دادی چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یک طرف جاده خنده است و طرف دیگه گریه

یعنی خدا تو هم مثل اون از دلم خبر نداری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عجب است

من نمی گم دنیا رو برام عوض کن من نمی گم این اتفاقی که افتاده به نفع من کن

من نمی گم من را به عقب برگردان نمی گم برای من کار غیر ممکن کن .....

چرا فقط می گم خدایا دلی سرد بهم بده دلی بده که نفرت کنم از همه

حتی از خود دلم را مثل سنگ سخت کن مثل کوه بی تفاوت کن

مثل شیر درنده کن .... اما این کارو با من نکن تنهام نزار خدایا این دردی که بهم

دادی خیلی سنگین است خیلی دارم له می شم یارب چرا به هر کس به اندازه

توانش نمی دی من که این همه توان نداشتم پس چرا اینطوری شد...........

خدایا از این ساعت از این لحظه از امروز دلم را نسبت به تما چیز سرد کن

یارب تو کجایی می شنوی صدامو............................................

خدایا کمکم کن........

خدایا کمکم کن که سکوتم را نشکنم .... خدایا کاری کن که بتونم در این سکوت بمانم

خدایا کمک کن به دنبال جواب نرم خدایا لطفی کن مرا تنها مگذار خدایا .... .............

نمی دانم چرا دارم فکر می کنم خیلی ضعیف شدم دست چپم می لرزه یعنی از سکوت است؟

قلبم تیر می کشه یعنی از سکوت است؟

اما من نمی خوام سکوتم را بشکنم ... اگر بشکنم چی بگم ؟ چی سوال کنم؟

وقتی می دونم که جواب چی است چرا باید ازش بپرسم ؟



دوستم می گه باهاش حرف بزن اگر بدتر بشم چی ؟

خیلی سوال دارم از خودم از اون از اطرافیانم  از خدا ... اما می خوام سکوت کنم

دیشب قسم خوردم برای همیشه تنها باشم.......... نمی دونم چرا نمی تونم نفرت کنم

از تو از کارات .....؟؟؟؟؟؟؟؟؟ باز هم سکوت می کنم امشب همه شب همه سال همه روز

دارم از دست می رم صبح که از خونه بیرون میشه به همه یک نگاهی می کنم

چون فکر می کنم دیگه بر نمی گردم ....................


نیایش

ای خدای بزرگ...آنچنان عشق خود را در دل من جایگزین کن که جایی برای دیگری باقی نماند!

آنچنان روح مرا تسخیر کن که هوای دیگری نکند!

آنچنان همه ی هستی مرا از وجود خودت پر کن که از همه کس واز همه چیز بی نیاز باشم...

آنقدر به من معرفت ده که جز تو کسی را نپرستم

آنقدر به من عزت ده تا در برابر هیچ طاغوتی به زمین نیفتم...

آنقدر به من شجاعت ده که در مقابل هیچ ظلمی تسلیم نشوم!

ای خدای من...ای دوست ازل وابدی من...ای انیس شب های تار من...

ای مونس درد ها وغم های من...ای آنکه مرا خلق کردی...ای آنکه عشق خود را در دل من نهادی

ای آنکه راهی بجز سوی تو ندارم...

ای خدای علی...ای خدای بی پناهان...ای خدای قلب های شکسته!

ای خدای روح های تنها...تو مرا از همه چیز و همه کس کفایت کن...

سراپای هستی ام را آنچنان به خود مشغول کن که جز تو نیندیشم و جز تو چیزی نخواهم...



جملات عاشقانه انگلیسی همراه با ترجمه

 

A heart that loves is always young.
قلبی که عشق می ورزد همیشه جوان است
Greek Proverb

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
The hardest thing to do is watch the one you love, love someone else.
سخت ترین چیز این است که ببینی کسی را که دوست داری عاشق فرد دیگری است
Anonymous
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
We were given: Two hands to hold. To legs to walk. Two eyes to see. Two ears to listen. But why only one heart? Because the other was given to someone else. For us to find.
به ما دو دست داده شده است برای نگهداشتن. دو پا برای راه رفتن. دو گوش برای شنیدن. اما چرا تنها یک قلب؟ چون قلب دیگر به فرد دیگری داده شده است که ما باید پیدا کنیم
Unknown
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
If you love me, let me know. If not, please gently let me go.
اگر دوستم داری بهم بگو و گرنه بزار برم
Anonymous
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
Give her two red roses, each with a note. The first note says For the woman I love and the second, For my best friend.
به او دو گل رز بده رو هر گل هم نوشته ای بزار. رو اولین نوشته بنویس به زنی که عاشقشم و روی دومی بنویس به بهترین دوستم
Anonymous
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
Pleasure of love lasts but a moment, Pain of love lasts a lifetime.
لذت عشق لحظه ای طول می کشد اما غم و رنج آن یک عمر
Bette Davis
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
I get the best feeling in the world when you say hi or even smile at me because I know, even if its just for a second, that I’ve crossed your mind.
بهترین احساس زمانی به من دست می دهد که به من سلام می کنی یا لبخندی میزنی حتی اگر برای ثانیه ایی، چرا که می فهمم یرای لحظه ای به ذهنت خطور کرده ام
UNKNOWN
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
They say loving you gives pains and full of sacrifices But I’ll rather take pains and lots of sacrifices than not to be love by you.
مردم بهم می گن دوست داشتنت درد و رنج ِ فقط و کلی از خود گذشتگی
میخاد، من ترجیح میدم درد بکشم و از خود گذشتگی کنم اما نبینم تو دوستم نداری
Aaron
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
Falling in love is awfully simple, but falling out of love is simply awful.
عاشق شدن تا حدودی آسان است اما ترک عشق وحشتناک است
Anonymous
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
Absence makes the heart grow fonder
دوری باعث می شود قلب اشتیاق بیشتری پیدا کند
william shakespeare
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
Love is like a war:Easy to begin Hard to end!
عشق همچون جنگ است: آسان شروع می شود سخت تمام می شود
ancient Proverbs
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
I dont know why they call it heartbreak. It feels like every part of my body is broken too.
من نمی دانم چرا می گویند قلب انسان می شکند. گویی تمام وجودم شکسته است
Chloe Woodward
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
Love is blind — marriage is the eye-opener.
عشق چشم را می بندد اما ازدواج چشم را باز می کند
Pauline Thomason
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
Anyone can be passionate, but it takes real lovers to be silly.
همه می توانند پر احساس باشند اما فقط عاشقان واقعی حماقت می کندد
Rose Franken
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
The spaces between your fingers were created so that another’s could fill them in.
فاصله بین انگشتان برای این ایجاد شده است که انگشتان فرد دیگری آن فاصله را پر کن

بیراه

می دانم درام به بیراه می رم اما نمی دونم چه باید کرد احساس می کنم چیزی

نمونده که تمام کنم بازی را نه بازی را خیلی وقت است باختم .... چیزی به

تمام شدن عمرم نمانده شاید بگوید پیش گو شدم اما نه اینطور نیست

احساس می کنم قلبم یاریم نمی کنه گاهی وقت ها بد جور می گیره نفس کشیدن

برام مشکل شده از حرف زدن با خودم هم خسته شدم این روز ها کمتر حرف می زنم

بیشتر گریه می کنم ... دوست دارم فقط بنویسم می دونم کسی نیست بخونه

حتی خدا این روزها از گریه های من لذت می بره من به او پناه بردم اما او نیز

رهایم کرد ......... تمام چیز برام غیر قابل تحمل شده دوست دارم به جایی

پناه برم که فقط خودم باشم گریه کنم ... داد بزنم ... تا جایی که بتونم با خودم

بجنگم ... شاید باز هم اروم نشم اما اونجا دیگه کسی نیست بگه چته

چقدر شنیدن این کلمه سخته .... خوب شاید حق دارند اما من جوابی ندارم

واقعا حتی برای خودم هم جوابی ندارم چم است نمی دانم چرا این طور شد نمی دانم

من کجا ام نمی دانم ..... از این ادمها چه می خواهم نمی دانم.....

 

انسانها ناگهان شکسته و پیر نمی شوند،

 

ماییم که دیر به دیر نگاهشان می کنیم!

 

 منتـــظر هیــــچ دستی در هیــــچ جای این دنیــــا نبـــاش !

اشک هایت را با دست های خـــودت پــــاک کن ....

که همه رهگـــــذرند ... !

  

 

همیشه میخواستم مالک قلبت باشم ،

 

نه مستاجرش !

 

 

 

اگه یه نفر بهمون خیانت کنه ؛


ازش متنفر میشیم ،


اما .... اگه یه نفر به خاطر ما به



یه نفر دیگه خیانت کنه !

 


عاشقش میشیم...

 

 

   

 

دلم می خواهد ویرگول باشم

 

تا وقتی به من می رسی کمی مکث کنی

   

در خانه ام را می زنند


میهمان ها


رفتگرها


نشانی گم کرده ها


کودکان


همه


هر کسی


جز تو


کاش


یک لحظه کاش


من گمشده ات می بودم

 

 

 

مساحت خلوتم را پر کن...


فرقی نمیکند ...عمودی یا افقی


همینکه ضلعی


از چهاردیواری ام باشی


کافیست.....

 


 

 

دفتر شعرم

کنار پنجره ورق خورد

شعرم را باد برد

و «تو» ...

ورد زبان همۀ کوچه شدی

 

 

 در دسترس بودنت دیگر برایم ارزش ندارد !


اکنون نه مشترک هستی !


نه مورد نظر !

 

  

بیا حواس خدا را پرت کنیم ؛


تو صداش کن ،


من دزدکی فاصله ها رو بر می دارم .

 

 

 نگـــذار هرکسی از راه رســـید


با ســاز دلـت


تمـــــــرین نوازندگــــــی کند ...

 


 

نه انقدر شیرین باشید که بخورنتون ،



نه اونقدر ...تلخ که تُفِتون کنن ...



 

 

خدایا مرا که آفریدی گارانتی هم داشتم ؟

 

دلم از کار افتاده !

 

 

 

کیست که در یابد مرا............

کیست که بداند مرا؟ کیست که در یابد مرا؟ کیست که بنگرد مرا؟ کیست که بخواند نامم را؟

کیست که حتی از روی تظاهر بگوید من با تو ام ؟ کیست که حتی از روی تظاهر

پا به پای من بگرید؟ کیست ؟ چرا دنیا جایی برای من ندارد ؟ چرا دلم لانه ای برای فریاد ندارد؟

کیست که اشک هایم را که در تنهایی می ریزم پاک کند؟ به راستی خدا چرا دستی با من نیست؟

به راستی خدا چرا کسی پا به پایم نیست؟ کو اون روزها که دلم شاد بود ؟ کو اون

روز ها که با همه حرف می زدم ؟ چرا حالا حرفی برای گفتن ندارم ؟ چرا امروز چشمم

به جای زبانم حرف می زند ؟ چرا امروز صورتم خیس است ؟  مگر اشک ها چه می خواهند؟

من که صبح به صبح ساعت به ساعت صورتم را می شویم پس چرا باز هم اشک ها

با امدنشان انرا خیس می کنند .......................................................

شاید من صورتم را خوب نمی شو یم ..... دیوانه شدم چرا لحظه ها زود نمی گذرد

چرا به عقب باز نمی گردم چرا چند سال بعد نمی شود چرا عمرم اینقدر طولانی است

چرا پستی و بلندی جاده ای که در ان هستم با هم یکسان نیست

در این جاده که دره ای نبود چرا این طور ........... مانده ام در کار خود در راه خود

بایستم یا بروم فریاد زنم یا بگریم من نمی دانم .........................

نمی دانم چه می خواهم..........

کجا هستم نمی دانم ..چه می خواهم نمی دانم.. دردم چیست نمی دانم...

درمانی دارد نمی دانم... ساعت چند است نمی دانم... چه روزی است ...نمی دانم...

فقط تنها چیزی که می دانم پارسال در یک همچین فصلی در یک همچین روزی

رابطه ای را شروع کردم چرایش را نمی دانم......اولش بی هدف بود نمی دانم....چرا وابسته شدم

نمی دانم... چرا عادت کردم نمی دانم.... چرا بخاطرش اشک ریختم نمی دانم....

چرا با وجود این همه بی تفاوتی او هنوز هم دوستش دارم نمی دانم....

دردم را می داند نمی دانم..... رنجم را احساس می کند نمی دانم.... می داند که شب

هنگام با خود چه می گویم نمی دانم.... می داند که اشک ها خود به خود سرازیر میشه

نمی دانم ..... می داند که دلی بخاطر او می تپد نمی دانم.... وقتی من را

می بیند چه حسی دارد نمی دانم... چه کسی می داند دردم هم اکنون چیست ...

چه کسی می داند که امروز من ...هم اکنون چه می خواهم .... باور به تمام باورهایت

تنهام باور به تمام باورهایت باختم ... باور به تمام باورهایت شکستم .... شکستنم

انقدر سخت هم نبود که تو فکر می کردی اسان تر از نی نیزار شکستم اسان تر از

اب اسانتر از شیشه .... پس بدان شکستن من انقدر قدرت هم نمی خواست فقط

کافی است نگاهم نکنی فقط کافی است حرفی نزنی فقط کافی است بی محلی کنی

این است شکست باورم نمی شود دلم را از دست داده ام باورم نمی شود از همه

چیز نفرت دارم خودم -مبایل-اینترنت-فیس بوک-اسکایپ-ماشین ها-خیابان ها- .........

پس چرا نمی توانم از تو نفرت پیدا کنم تو که باعث به وجود امدن نفرت نسبت به

تمام این چیزها شدی تو در کجایی وجودم هستی نمی دانم............................

وقتی در خوابم می ایی نمی دانم که شاد باشم یا غمگین من امروز نگاتو کم دارم

من امروز حرف هاتو کم دارم ....کم اوردم همیشه همه می گفتن تو هیچ وقت کم نمی یاری

اما باور کن کم اوردم بد جور .................شکستم اما چه بی صدا اما چه بی صدا

افسوس

من عاشق انم.........




 
میان منُ  تو

 
فاصله یک باران ست

 
و خیالت که مرا

 
از پنجره می گیرد

 
و می برد

 
قدم زنان تا عشق

 
می رسم به تو

 
با تن پوشی از آغوش

 
و دست هائی

 
پر از
 
طراوت اوّلین سلام

 
 
گل سرخی

 
که گلبرگ گلبرگ

 
در صدای عطرها

 
هجا می کند تو را

 
میان منُ  تو

 
فاصله یک باران ست






من عاشق اینم
  من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم

من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری
مثل روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم.

من فقط عاشق اینم ، روزایی که با تو تنهام
کار و بار زندگیمو بزارم برای فردا



عاشق اون لحظه ام که .... پشت پنجره بشینم ،
حواست به من نباشه تو رو دزدکی ببینم

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

niceeeeeeeeeeeeeeeeee

So Nice

به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت زیبا خطاب کند نه به خاطر جذابیتهای ظاهریت


who calls you back when you hang up on him

 

کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی


who will stay awake just to watch you sleep

 

کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند


wait for the guy who kisses your forehead

 

در انتظار کسی باش که مایل باشد پیشانی تو را ببوسد[حمایتگر تو باشد]


who wants to show you off to world when you are in your sweats

 

کسی که مایل باشد  حتی  در زمانی که درساده ترین لباس  هستی تورا به دنیا نشان دهد


who holds your hand in front of his friends

 

کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد


wait for the one who is constantly reminding you how much he cares about you and how lucky he is to have you

 

در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی و نگران توست و

چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد


wait for the one who turns to his friends and says that's her

 

در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش  بگوید اون خودشه[همان کسی  که می خواستم]


نمی دانم چرا

سلام...........................

نمی دانم چرا امروز با دیدنت احساس کردم واقعا دلم برات تنگ شده .... عجیب است دلهره

عجیبی دارم وقتی می بینمت اما وقتی کمی ازم دور می شی می ترسم از همه چیز

امروز اصلا حال خوبی ندارم نمی دونم چرا بر عکس روز های دیگه دوست دارم ببینمت

تمام بدنم می لرزه وقتی با کسی حرف می زنم دوست دارم اول گریه کنم ....

امروز احساس می کنم می کنم که می تونم ببخشمت باز هم نمی دونم چرا

همین الان که در حال نوشتن هستم دست هام می لرزه به شدت وحشت دارم

اما نمی دونم از چی حالت خرابی دارم برعکس روزهای دیگه هستم روز های دیگه

دوست داشتم در مورد هر حالتم با کسی حرف بزنم اما امروز فقط و فقط دوست دارم

با خودت حرف بزنم .... خدایا امروز کنترلم کن تا بتونم خودم را کنترل کنم

چقدر شیرین است رؤیای تو...!

دیشب باز دلم تنگ تو شد

دیشب باز گریه کردم

دیشب باز شیرین تر از شیرین در  عشق بودم، و دیوانه تر از فرهاد در فراق

دیشب باز مجنون لبخند تو شدم و لیلای نگاهت

دیشب همه افسانه های عاشقی در من تبلور یافت

دیشب باز نقاشی کشیدم

نقاشی بودنت را

زیبا بود

نقاشی رفتنت را

تلخ بود

دیشب باز دلم را قربانی کردم

قربانی ر‌ؤیای تو

چقدر شیرین است رؤیای تو...




قول داده ام...

گاهـــــــی

هر از گاهـــــی

فانـــــوس یادت را

میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم

خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛

هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره

میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم

اما به هیچ ستاره‌ی دیگری سلام نخواهــــــم کرد...

حرف...............


"خــــداحافظ"

کلمه قشنگی است

اگر: به موقع بگوییم...



تنـهــــــــایی .. تقــــدیر من نیست, تــرجــــیحِ منـــــه ...



همه چیز آرام است ..

دل من

استثنـــاســت ...!



در لابه لای دلشوره ها و ترس ها یم، لب پرتگاه ایستاده ام

میدانم دستم را نمیگیری..!!


فقط محض رضای خدا پرتم نکــن... !



حتی اگه از دوریت دق کنم ،

آرزوی اینکه بهت بگم برگرد رو به دلت می ذارم...



چهـ حَـــرف بــی ربـطیــستــ

کهــ مــَـرد گِریــه نـمی کنـــد

گاهـــی آنقـَـدر بُغــض داریـــ

کهــ فــقط بایـد مَـــرد باشـی

تــا بتـــونی گــِ ــریه کـنـــی



حــــــرف تــــــو که میشــــــود

مــــــن

چقــــــدر ناشیانه,

ادعــــــای بی تفاوتــــــی میکــــــنم!



میشنوی؟
بعد از اینکه تو دلم را صدا زدی

لحظه به لحظه دارد پاسخت را میدهد

خسته ام.....

خســــــــته ام ...

 

انگـــــار صـــــد ســـــال پیــــاده راه آمــــده ام

 

انگــــار صــــد سـلســـه کـــوه را روی شـانه های نحیــــفم حمـــل کرده ام

 

انگــــار هــــزار ســــال پلــــک بر هم نگذاشتــــــه ام

 

خســـــــته ام ...

 

آنقــــدر خستـــــه که نــــام خــــود را هــــم فرامـــوش کرده ام

 

و هیـــچ یــــادم نیــــست کـــه اولیـــن بـــار کـــدام گـــل را بـــو ئیــــدم

 

مــــــن شــــکل سنجـــــاقکـــِ را که در کوچــــه های کــــودکـــِ

 

بــــو سیــــده ام ، از یــــاد بــــرده ام

 

خســــــته ام ...

 

انگــــار ایـــن جـــاده هـــای ســـرد خـــاکی تمـــام نشـــدنی اســـت

 

از دســــت زمیــــن و آسمــــان دلگیــــرم

 

و از درختــــانی که بی مــــن سبــــز شــــده اند گــــلایه دارم

 

خســــــته ام ...

 

اما نـــه آنقــــدر که نتــــوانم تــــو را دوســــت داشتــــه باشــــم

 

و از کنــــار نفســــهای گـــرمـــت بی اعتنــــا بگـــــذرم

 

بگــــو چقـــدر بـــه انتظـــــــــار بنشیــــــنم

 

که زمـــــان از مــــــن عبــــور کـــــند

 

و ستــــاره ها شــــاهد خـــامــــوشـــ شـــدن

 

تــــک تــــک فـــانـــوســـهایم باشنــــد ؟

 

چقــــدر پیـــــراهن کـــدورم را در چشمــــه ی آرزوهــــایم بشــــویم

 

و روی طنــــاب دلــــواپســــــِ پهــــــن کنــــــم ؟

 

اگــــر شــــوق رسیـــــدن به دستــــهایت نبـــــود

 

هیـــــچ گـــاه آغــــوشــــم را نمی گشـــــودم

 

و اگــــر صــــدای گــــوش نـــواز تــــو نبـــود

 

از گــــوشـــه تنـــــهایی بیـــــرون نمی آمــــدم

 

اگــــر شوق دیدن چشمــــــهایــــت نبــــود

 

هــــرگــــز پلــــکهایم را بـــاز نمی کــــردم

 

و اگــــر نسیــــم حرفهـــــایت نمی وزیـــــــد

 

معنـــــای جهان را نمی فهمیــــــــدم

 

خســــــته ام ...

 

امــــا نـــه آنقــــدر که هر روز بر با شکــــــوه تـــرین قلــــــعه زنــــدگی

 

بایســــــتم و همـــــراه با ستــــاره ها و خورشـــــید

 

بــــــه تـــــو ســــــلام کنـــــــــم ...



؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بهاری دیگر از راه رسیده اما تو باز هم نرسیدی!

تو در کدام جمله نهفته ای؟

از کدام واژه دلگیری؟

تو قلب نوشته های منی همیشه!!!

چشمانم لبا لب اشک شده...

این لحظه ها درگیر هوایی هستم نمناک

که بوی بغضهای در گلو مانده را میدهند...

باز همان حس غریب به سراغم آمده!

و چقدر دوستش دارم

امروز بیشتر از همیشه به تو نزدیکم

و بیشتر از هر وقت دیگر برای دیدار تو مشتاقم

چشمهایم را روی هم میگذارم

روزهایم میزبان غم کهنه ی زمان است... تاریک و آشفته!!!

کاش میشد دردهایم را به نشانی ات پست کنم!

با ضمیمه ی حرفهای نگفته ی دلم و اشکهای نریخته...

تو کجایی؟؟؟

غم را در نبود دستهایت در آغوش سرد خویش گرفتم

چه تنهایی پر معنایی در غیاب تو مرا همواره میسوزاند...

میدانم می آیی!!!

روزی که دیر نیست...


خدایا

خدایا این روزها پیشم باش ، این روزها بهم نزدیک تر شو، من از تنهایی از ادمها

می ترسم .......



............................

می بخشم کسانی را که هر چه خواستند با من ، با دلم و با احساسم کردند.... و مرا در دور


دست خودم تنها گذاشتند و من امروز به پایان خودم نزدیکم، پروردگارا به من بیاموز در این


فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند............................

 

اینجا جاییست که نوازشها هم خشن شده اند، زخم میزنند بجای اینکه آرامت کنند

 

خدایا در انجماد نگاههای سرد این مردم دلم برای جهنمت تنگ شده است..................