انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا

چه اشتباه فکر می کردم..

فکر می کردم کسی است اگر برم صدام کنه .... فکر می کردم اگر سکوت کنم کسی ا ست

که به حرفم بیاره .... فکر می کردم اگر پشت کنم برای کسی مهم باشم و حتی به دروغ

هم که شده دنبالم بیاد..... فکر می کردم به همان اندازه که ابراز احساسات می کنم

به همان اندازه هم .... امروز واقعا به افکار خودم به رفتار خودم و به وجود خودم خندم می گیره

چون تو زندگی من کسی به اسم دوست وجود نداره ..... چی می شد خدا وقتی رابطه ای رو

اغاز می کردم خبرم می کرد چی می شد خدایا فریاد می زدی که تو باید تنها باشی

می دونی خدا دلم گرفته اگر گریه کنم همه می بینم و اگر کسی ببینه من چی بگم خدا؟؟؟؟

شاید برای اطرافیانم خنده دار باشه که بگم من تنها ....شاید اطرافیانم فکر کنن خوب این همه

ادم دورو برت اما اونها چه می دونن که هیچ وقت نمی شه تضمین کرد کسی به همان اندازه که

تو اون رادوست داری اون هم دوستت داره و کسی به همان اندازه که تو براش اهمیت می دی

اون هم اهمیت بده امروز خیلی غمگیم غمگین تر از همیشه وقتی صبح می خوام برم سر کار

برای خیلی سخته خیلی باید بیشتر به خودم برسم باید بیشتر با خودم حرف بزنم

تا کمبودی احساس نکنم باید با خودم دوست باشم ................. چقدر سخته این همه سال

با کسی باشی که واقعا یک روز ته دلت را خالی کنه و تو حتی حرفی برای گفتن نداشته باشی

پرم پر از حرف اما جراحت ندارم چون هیچ ,هیچ گوش شنوایی نمی بینم ..............

اما یک کار جالب یاد گرفتم خونه که می رم شب که همه می خوابن اما من بیدارم و مبایل را

بر می دارم صدای خودم را ظبط می کنم بعد گوش می دم باز دوباره خودم به خودم جواب می دم

کمی وقت گیر است اما این همه یک جور دوستی است دوستی ..........نخند کجاش خنده داره


باز هم سلام....

امروز یکی از دوستهام برام نظر گذاشته بود که دوستانت خیلی بهت کمک کردن اره راست

می گه برای همین می خوام اینجا از شون تشکر کنم اخه دیگه جایی ندارم که تشکر کنم

چون دیگه میون اونها نیستم و تنها خوب شاید خوب نباشه اما چیزی است که شده

نمی دونم در مرحله از زندگی قرار گرفتم که باید بیشتر خودم را بشناسم که من چی می خوام

و با دیگران باید چطور برخورد کنم و دیگران باید چطور با من برخورد کنم و از یک دوست چه انتظاری

داشته باشم بیشتر باید روی خودم کار کنم که توقع بیش از حد از کسی نداشته باشم

اونها خواهر و مادر من نیستن که به من توجه بیش از حد کنند .... دیشب خوابم نبرد خیلی با

خودم درگیر بودم و به خودم قهر کردم چون کارهام خیلی بچه گانه است

وقتی تنها می شم باخودم خیلی حرف می زنم تو اون سکوت کسی مسخرم نمی کنه

کسی تو حرفم نمی پره ..................



شاید هم من مقصرم.....

نمی دونم چی بگم اما می دونم که مقصر خودم هم هستم شاید من بیش از حد به دوستام

وابسته هستم و بیش از حد از انها توقع دارم اونها تنها دوستان من نیستن در حالی که

با من هستن با دیگران هم دوست هستن پس باید این را بدونم که انها خودشان می توانند

انتخاب کنند که با کی باشن با کی حرف بزنند به کی اعتماد کنن و حرف دل خود را به کی بگن

چرا با کوچکترین حرف انها دلخور می شم می گه نمی گم دوست چرا دوست هستن اما شاید من

توقع نداشته باشم که اونها این طوری بامن رفتار کنند. چند روز پیش بود وقتی حرف می زدم مسخرم

 می کردن و در میان حرفهام حرف می زنند بعد بلند بلند می خندیدن و می گفتن دوباره بگو و من

دلقک دوباره شروع می کردم و حرف می زدم باز دوباره اونها شروع به حرف زدن می کردن

بگذریم ..... این روزها خیلی دلم گرفته هیچ کسی به من اعتماد نداره تا حرفی می زنم

می گن تو بچه ای نمی فهمی ... اگر باکسی حرفم می شه هیچ کسی درکم نمی کنه

می گن مقصر تو هستی راست می گن مقصر من هم که منتظر می شینم وقت پیدا کنم

برم با اونها حرف بزنم و در اخر هیچ شاید واقعا اونها نمی خوان که با هاشون باشم و

کار می کنن که خودم بفهمم چون از نظر اونها قابل اعتماد نیستم اما به  خدا یادم

نمی یاد حرف کسی را به کسی گفته باشم اگر باهم حرف بزنن پا به پاشون ناراحت می شم

اما اونها ..............می دونید حتما شنیدید که می گن نو که امد به باز .........

با من هم همان کار شد تصمیم گرفتم که فقط و فقط با خودم حرف بزنم چون دیگه کسی نیست

به حرفم گوش کنه فقط خودم و خودم هستم یا رب من کمکم کن تا از اغاز شروع کنم

و اغاز خوبی برای خودم در این تنهایی باشم مرا یاری کن که در این تنهایی تنها تر نشم