انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا

صبرم تمام شد

امروز ساعت 1:51 بعداز ظهر واقعا صبرم تمام شد بعد از اینکه با دوستانم رفته بودم بیرون

برای نهار امدم دفتر خواستم نماز بخوانم دیدم نمی شه چون احساس کرم نمی تونم دیگه

صبر کنم ساعت 1:51 بعداز ظهر بهش پیام دادم پنج دقیقه بعدش دیدم که زنگ زدم تمام بدنم

می لرزید نمی دونم چرا فکر می کردم زنگ زده که بگم مگه نگفتم دیگه زنگ نزن طاقت نداشتم

که چی بگم دوبار زنگ زد دفعه سوم خواستم زنگ بزنم که باز زنگ زد جواب دادم خیلی ارم گپ

زد اما من تپش قلبم به هزار رسید که نکنه بگه چرا زنگ زدی اون حرف می زد و من اشک ها جاری

شده بود خوب شد نفهمید اما از شنیدن صداش خیلی خوشحال شدم واقعا خیلی تشکر خدا جان

اگر باهاش حرف نمی زدم تعطیلاتم خراب می شد خیلی هم خراب و در ضمن یک کار دیگه هم

کردم عکسش را به مبایلم ذخیره کردم چون تاقبل از اون بهش پیام نداده بودم تشکر خدا جان

دوستت دارم خدایا لطفا کمکم کن


نظرات 2 + ارسال نظر

عالیی

سرباز 22 مهر 1392 ساعت 09:53 http://mylifedays.blogsky.com

به سلامتی....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد