انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا

یک دلتنگی ساده

تو هم با من نمی مانی، برو بگذار برگردم

دلم می خواست می شد با نگاهت قهر می کردم

برایت می نویسم آسمان ابریست دلتنگم

ومن چندیست دارم با خودم با عشق می جنگم

اگر می شد برایت می نوشتم روزهایم را

و سهم چشمهایم را سکوتم را صدایم را

اگر می شد برای دیدنت دل دل نمی کردم

اگر می شد که افسار دلم را ول نمی کردم

دلم را می نشانم جای یک دلتنگی ساده

کنار اتفاقی که شبی ناخوانده افتاده

همیشه بت پرستم، بت پرستی سخت وابسته

خدایش را رها کرده به چشمان تو دل بسته...

تو هم حرفی بزن چیزی بگو هر چند تکراری

بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری؟؟؟

خودم می دانم از چشمانت افتادم ولی این بار

بیا و خورده هایم را... ز زیر دست و پا بردار

مـــــن فـــقــــط دوســـتـــــت دارم...

مــی‌ گــویـنـد ســـــاده ام

مــی گــویــنـد تــــو مــــرا با

یــک جمــــلـــه

یـــک لبـــــخـنـــد

بــه بــازی‌ میـــــگیــــری

 مــی‌‌گـــوینـــد تـــرفنــد‌هـــایت، 

شـــیطنـــت هــــایت

و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم

مــــــی‌‌گویند ســــاده‌ام

اما تـــــو این را باور نکن‌

مـــــن فـــقــــط دوســـتـــــت دارم

همیـــــــــن

             .....و آنــــها ایــــن را نمـــــی‌‌فـــهمنــــد