شاید به خودم بگم کاش کر بودم و نمی شنیدیم اما امروز شنیدم از اون چه که
از شنیدنش وحشت داشتم بالاخره اون روز هم امد و با صدای خنده ها ش فهمیدم که
چقدر خوشحاله .......... خدایا می گه نمی گی این دنیا یکی است می گه نمی گی
ادمها یک قلب دارند یک دل دارند مگه نمی گی همه ادمها رو مثل هم افریدی
مگه نمی گی شما ادمها با هم فرق ندارید ......... پس چرا .......پس چرا
میان دو دل این همه تفاوت افریدی پس چرا دل ها رو حبس کردی تا ما گول بخوریم
پس چرا حقیقت که چیز دیگه ای است را به ما نشون ندادی چرا به من دلی
ساده دادی چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یک طرف جاده خنده است و طرف دیگه گریه
یعنی خدا تو هم مثل اون از دلم خبر نداری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عجب است
من نمی گم دنیا رو برام عوض کن من نمی گم این اتفاقی که افتاده به نفع من کن
من نمی گم من را به عقب برگردان نمی گم برای من کار غیر ممکن کن .....
چرا فقط می گم خدایا دلی سرد بهم بده دلی بده که نفرت کنم از همه
حتی از خود دلم را مثل سنگ سخت کن مثل کوه بی تفاوت کن
مثل شیر درنده کن .... اما این کارو با من نکن تنهام نزار خدایا این دردی که بهم
دادی خیلی سنگین است خیلی دارم له می شم یارب چرا به هر کس به اندازه
توانش نمی دی من که این همه توان نداشتم پس چرا اینطوری شد...........
خدایا از این ساعت از این لحظه از امروز دلم را نسبت به تما چیز سرد کن
یارب تو کجایی می شنوی صدامو............................................