کاش خبر از این دل تنگم داشتی / کاش خبر از غصه و آهم داشتی
این دل شده مبتلا به تو ای دوست / کاش مرهمی برای دردش داشتی . . .
جنجالی که خودم دارم با خودم هر لحظه هر ثانیه هر دقیقه ساعتی نیست که با خودم حرف نزنم ...
سوال و جواب نکنم شاید بگید دیونه شدم اره خودم هم دارم شک می کنم به خودم
اخه نمی دونید چه دردی است مبتلا شدن و عادت کردن به دیگری ، دیگری که هیچ اهمیتی براش
نداری دیگری که اصلا نمی گه تو این دینا وجود داری یا نه ......... کمی می خوام تغییر کنم
اگر بشه مثل اون بیخال دوست داشتن بشم بیخیال این بشم که شاید در این دینایی به این بزرگی
در گوشه ای از این زمین کسی به من فکر می کنه اصلا به من چه اون داره فکر می کنه
من که نگفتم به من فکر کنه............
وقتی کسی تو رو دوست نداره-----تو چرا دوستش داری ...
وقتی کسی از تو دوری می کنه ----تو چرا دوری نکنی....
وقتی برای کسی تو اهمیت ندار -----تو چرا بهش اهمیت می دی ...
وقتی احساست برا ی اون مهم نیست ----- باز تو چرا به احساس اون فکر می کنی ..
وقتی اون نمی خواد با تو باشه--- تو چرا اصرار به موندن داری .....
وقتی اون نمی خواد تو رو ببینه ----تو چرا امید به دیدن داری...
وقتی میگه تموم یعنی تموم---تو چی رو می خواهی دوباره شروع کنی...
و در اخر ....
وقتی می گه حرف نزن ---- یعنی خفه شو تو هیج اهمیتی نداری ---یعنی برای همیشه خفه شو
نه تنها صدات بکله احساسات خود را برای همیشه خفه کن دوست داشتن برای او معنا نداره
یعنی دیگه دوست نداشته باش
پس چــــــــــــــــــــرا من خفه نمی شم چرا هنوز دوستش دارم ؟؟؟؟؟
روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم.. تنهائی را دوست دارم چون نیست بی وفا . تنهائی را دوست دارم چون تجربه اش
کرده ام.. تنهائی رادوست دارم چون عشق دروغین درآن نیست.
تنهائی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست.. تنهائی رادوست دارم چون در خلوت وتنهائیم در انتظار خواهم گریست وهیچ کس
اشکهایم را نمیبیند.. اما از روزی که تو رادیدیم نوشتم.. ازتنهائی بیزارم چون تنهائی یاد آور لحظات تلخ بی تو مردنم است .
از امروز دیگه کاری به کار کسی ندارم می دونید چــــــــــــــــــــــــرا؟؟؟؟؟؟
چون قسمم دادن که دیگه نه دوست داشته باشم نه عاشق بشم و نه احساس دوست
داشتن کنم قسمم دادن که احساس را تو وجودم خفه کنم با احساسات مقابله کنم
احساسات را بکشم ..............
من قبول کردم که دیگه پیامک ندم اما قبول نکرد که دیگه دوست نداشته باشم
عشــــــــــــــــــــــــق من کم اوردی باز هم و من پیروزم خوشحال یک پله بالاترم
چون هنوز دوســـــــــــــــــــــــــــــتت دارم
سلام
امروز خیلی اعصبانی هستم یعنی 2 روز میشه که خیلی اعصابم خراب است دلیلش را می دانم
اما نمی توانم کاری بکنم هیچ کاری ...... 2 شب است که هیچ نخوابیدم ...... نمی دونم چی
کار کنم و تا کی می تونم دوباره به حالت عادی برگردم .... خیلی سخت است این موقعیتی که دارم
خیلی می دونم خیلی دعا می کنم که مشکلم حل بشه اخه خیلی ناراحتم هیچ
کاری کرده نمی تونم دلم می خواد برم سر کوهی بنشینم و بلند داد بزنم
که خدایا چــــــــــــــــــــــــــــــــــرا ...... می دونم که زود جواب نمی گیرم اما دلم می خواد
بدونم چرا بدون دلیل بدون هیچ پیامدی بدون هیچ.................... دلها به هم نزدیک می شن
چرا اخه ..........................
حرف زیاد است اما حوصله کم خیلی دوست دارم حرف بزنم اما گریه مجال نمی ده
می دونید این روز ها اگر کسی را دوست داشته باشی در مقابلش تهدید می شی مسخره است نه
Both Friends Will Think The Other Is Busy
/a>>/>
Both Will Think Let The Other Contact
After That each Will Think Why I Should Contact First ?
Here Your Love Will Be Converted To Hate
Finally Without Contact The Memory Becomes Weak
So Keep In Touch With All And Pass This TO All Your Friends...
I Don`t Want To Be One Of This Kind.
So Here I Am sending Mail To Every One
>/>/a>
دلم می خواد بگم بنویسم اما نمی دونم از کجا شروع کنم اولش چی بگم
که به اخر حرف دلم ختم بشه.....می دونی خیلی خسته ام از روزگار
از دوست داشتن های الکی ... از ابراز علاقه بیخودی از به دام انداختن دل بی گناه
از اسیر کردن اشک ها از شکستن دل ها امروز روزی است که دلم می خواد
چشمام رو روی هم بزارم و دیگه اصلا باز نکنم امروز روزی است که دلم می خواد
داد بزنم ... منو دلم به هم تصمیم گرفتیم داد بزنیم که نه عشقی است نه دوست داشتنی
نه دلی تو سینه ادمهاست پس بزار تنها بمونم تنهای تنها