ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد، تا اینکه دروغی آرامم کند .
..................................................................
تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی!
یکی دیروز و یکی فردا .
..................................................................
خوبی بادبادک اینه که
میدونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده
ولی بازم تو آسمون میرقصه و میخنده .
..................................................................
با کسی زندگی کن که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی .
..................................................................
انسان مجموعه ای از آنچه که دارد نیست؛
بلکه انسان مجموعه ای است از آنچه که هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد .
..................................................................
مردمی که گل ها را دوست میدارند خود از آن گل ها دوست داشتنی ترند .
..................................................................
تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سیاه می کند .
..................................................................
چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است .
..................................................................
اگر گیاهان صدایی نداشته باشند
به معنای آن نیست که دردی ندارند .
..................................................................
اگرمیخواهی محال ترین اتفاق زندگیت رخ بدهد
باور محال بودنش را عوض کن .
..................................................................
آن اندازه که ما خود را فریب می دهیم و گمراه می کنیم، هیچ دشمنی نمی تواند .
..................................................................
حتی اگر بهترین فرد روی کره زمین هستید به خودتون مغرور نشوید
چون هیچ کس از شخصی که ادعا می کند خوشش نمی آید .
..................................................................
من در رقابت با هیچکس جز خودم نمیباشم
هدف من مغلوب نمودن آخرین کاری است که انجام داده ام .
«بیل گیتس»
..................................................................
تنها راه کشف ممکن ها، رفتن به ورای غیر ممکن ها است .
«آرتور کلارک »
..................................................................
برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم
اکنون برای خوب به پا کردن آنچه که می دانم، احتیاج به جوانی دارم.
«ژوبرت»
..................................................................
دوست تو کسی است که هرگاه کلمه «حق» از تو شنید، خشمناک نشود .
..................................................................
معبودا!
به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند.
..................................................................
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می کوبد رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش .
..................................................................
یادها فراموش نخواهند شد، حتی به اجبار
و دوستی ها ماندنی هستند، حتی با سکوت .
..................................................................
مترسک عروسک زشتیست که از مزرعه مراقبت میکند
و آدمی مترسک زیباییست که جهان را می ترساند .
..................................................................
دوستی کلام زیباییست که هرکس درکش کرد، ترکش نکرد .
..................................................................
زندگی قانون باور ها و لیاقتهاست، همیشه باور داشته باش
لایق بهترین هایی .
..................................................................
اگر مایلید پیام عشق را بشنویم، بایستی خود نیز این پیام را ارسال کنیم .
..................................................................
در زمین عشقی نیست که زمینت نزند، آسمان را دریاب .
..................................................................
زندگی یعنی :
ناخواسته به دنیا آمدن
مخفیانه گریستن
دیوانه وار عشق ورزیدن
و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد، مردن .
..................................................................
زن مانند شیشه ی ظریف و شکستنی است
هرگز توانایی مقاومت او را نیازمایید، زیرا ممکن است شیشه ناگهان بشکند .
..................................................................
آموختهام که هیچگاه نجابت و تواضع دیگران را به حساب حماقتشان نگذارم .
..................................................................
پیروزی یعنی :
توانایی رفتن از یک شکست، به شکستی دیگر
بدون از دست دادن اشتیاق .
..................................................................
مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند
اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگان آنهاست
..................................................................
کسی باش که عمری با تو بودن، یک لحظه، و لحظه ای بی تو بودن، یک عمر باشد .
..................................................................
زندگی ارزش دویدن دارد، حتی با کفشهای پاره!
خـــُدایـــا!!! گــوشَتـــ را جـــلو بیاوَر... رفته اند نـمـﮯ دانـم عاشقانه هایمان را با او تکرار نکن چِشمانـَتــ رآ درویش کُن خوش به حالش خوش به حال اونی که... سالها بعد وقتی در آغوشت آرام گرفته است زیر گوشش زمزمه میکنی... قبلتر از اوها... همه سوء تفاهم بودند... خــواب هـایـم بــوی تن تــو را مـے دهــد /. مردِ من از آن مردهایــی نیست که بپسند ی
مـــی تــَوانَـــمـــ اَنـــدَکـــی با تــو خَلوَتـــ کُنَمـــ؟؟؟
قـــول مـــی دَهَمـــ بیشتـــَر از چــَند لَــحــظهـــ وَقـــتــَتـــ را نَگـــیرَمــــ!
بیا
بیا نــَزدیکـــ تر...
"من خستـــهـــ اَمـــ"
مـــی شـــِنَـــوی؟؟؟
نیستند!
دِلم
صَبر و قرارم
دَستانت
نِگاهت
هوش از سرم...
بیاورشان!
آلـزایـمـر بـودﮮ یـا عـشــق «!»
از روزﮮ ڪـﮧ مُـبـتـلایَـﭞ شُـدم
خـود را از یـاد بُـردم . . / .
اگر عاشقت باشد
عاشقانه ای برایت میسازد
که من جا انداخته ام!!
بهـ رویِ عـُریانی ِ احساســَم
من در طبق ِ اخلاص گذاشتهـ بودمــَش
برایــَتــــ
نـڪـنـد آن دورتــر هـا
نـیـمـہ شـب در آغــوشـم مـے گـیــــرے؟!!
از آن مردهایــی نیست که برایت ستاره بچیند . . .
فقط از آن دسته معدود مردهایــی ست که ؛
وقتــی نمــی بینــی اش انگار چیز بزرگـی کم داری . . .
چیزی قد دوست داشتن هایت که با کسـی تکرار نمــی شود !!!
نمی دانم حرفی برای گفتن دارم یا نه ........... چه نا عادلانه سکوت کرده ام
سکوت عجیبی حکم فرماست سرتاسر وجودم خلوتگاهی شده است .....
هیچ نمی دانم سر حرف را با خودم از کجا شروع کنم این روزها از خودم هم
می ترسم .... هوای دلم بد جوری بارانیست گاهی سرد می شه ...گاهی گرم...
گاهی هم هیچ حسی ندارم به یک نقطه خیره می شم ...... هر کسی مرا
می بیند می گه مریضی .... اره مریضم که نتونستم ادمها رو بشناسم
مریضم که نتونستم فراموش کنم..... مریضم که هنوز دوستش دارم مریضم ....
حق با شما ست مریضم
هر ثانیه میگذرد
چیزی از تو را با خود میبرد
زمان غارتگر غریبی است
همه جیز را بی اجازه میبرد
و تنها یک چیز را
همیشه فراموش میکند …
حس « دوست داشتن ِ » تو را …
***
چند دقیقه دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی
به من، به چشمانم،
و به قلبی که برای تو می تپد
این شب و این باران
و تو
چند دقیقه دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی
پیش از آن که کاملا ً تمام شوم ...
***
در زیر سکوت تو گنجی است
خاموش و مغرور
همچون میراث یک دهکدۀ دور
گنجی پنهان
در خطر هجوم غارتگران
گنجی که من دیده ام
و خود را به ندیدن می زنم ...
***
نگاهت!
نگاهت چه رنج عظیمی است،
وقتی به یادم میآورد
که چه چیزهای فراوانی را
هنوز به تو نگفته ام ...
دیروز در آرزوی امروز و فردا در حسرت آن ثانیه ها رسم عجیبی دارند .
در انتظار آمدنشان سکوت را تجربه می کنیم . پس از عبورشان ماندنشان را فریاد می زنیم و
آنقدر در انتظار آمدن و در حسرت رفتنشان دست و پا می زنیم که حضورشان فراموش می شود..
رویای لحظه های کودکیم در ثروت یک شکلات شیرین و غرور یک تاب سواری ساده خلاصه می شد .
صداقت تقسیم مداد رنگی ها وقتی : قرمز برای تو بود _آبی برای من_زرد برای تو بود_سبز برای
من _ تو ماهی کوچک قرمزی می کشی میان خطوط مبهم کاغذ و دایره زردی بالای سر
آرزوهایمان و من ماهی کوچک تو را میان حوض آبی زندگی رها می کنم تا آرام آرام جان بگیرد.
نگاه کن ! خورشیدی که کشیده بودی در آسمان من چشم گشود .... من پاکن کوچکم را به
زحمت به دو قسمت مساوی تقسیم کرده ام .کاملا مساوی ! تا با هم ابر های بی رحم نامهربانی
را از آسمانمان پاک کنیم .
فاصله آرام آرام قد کشید میان ما و مداد رنگی ها و دنیای ما بی رنگ شد. و من و تو میان بی
رنگی منطقی سرد فراموش شدیم . در انبوه اسکناس های رنگارنگ شکلات شیرین کودکیمان را
گم کردیم و تاب ساده ارزوهایمان زیر غول های آهنی مدفون شد...... و صداقت در تقسیم انچه
داریم!!!!!!
دروغ برای تو _تنهایی برای من _ ثروت برای تو _فقر برای من _ خنده برای تو _حسرت برای من _
منتظر نمانید ...! عشق تمام شده است !
یه روز یه باغبونی
یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میونه
باغچه ی مهربونی
میگفت سفر که رفتم
یه روز و روزگاری
این بوته ی یاس من
می مونه یادگاری
هر روز غروب عطر یاس
تو کوچه ها می پیچید
میون کوچه باغا
بوی خـدا می پیچید
اونایی که نداشتن
از خوبیا نشونه
دیدن که خوبیه یاس
باعث زشتیشونه
عابرای بی احساس
پا گذاشتن روی یاس
ساقه هاشو شکستن
آدمای ناسپاس
یاس ِ جوون برگ اون
تکیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه
اما سراومد بهار
یه باغبونه دیگه
شبونه یاسو برداشت
پنهون ز نامحرما
تو باغه دیگه ای کاشت
هزار ساله کوچه ها
پر میشه از عطر یاس
اما مکان اون گُل
مونده هنوز ناشناس