انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا

.....zendege ma

زنـدگـی مـا

بـازتـاب بـاورمـان اسـت

هـنـگـامـی کـه عـمـیـق تـریـن بـاورهـای خـود را

دربـاره زنـدگـی تـغـیـیـر مـی دهـیـد . . .

زنـدگـی هـم بـه هـمـان انـدازه

تـغـیـیـر مـی کـنـد ! . . .




امروز دلم دوباره شکست….

از همان جای قبلی…!

کاش می شد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی….

کاش می شد فریاد بزنم… پایان!

...دلم خیلی گرفته….!

اینجا نمی توان به کسی نزدیک شد!

آدمها از دور دوست داشتنی ترند!





تو چه میفهمی از روزگارم…؟

از دلتنگی ام؟

گاهی به خدا التماس میکنم خوابت را ببینم…

می فهمی؟

فقط خوابت را…





دلـ بــﮧ دلمـ " نـدادے " ...

دستـ در دستمـ "همـ نگذاشتـے "

پـا بــﮧ پـا "بـا مـטּ نیـامدے "

تـو را بــﮧ خـدا بـرو

سـر بــﮧ سـرم "نگـذار"

قـولشـ را بــﮧ بیـابـاטּ داده امـ





دیوار ها هم عاشق میشوند،

یادگاری ننویسید

اگر قصد برگشتن ندارید . . .





عاشــــق کسی باشی که روحشـم خبر نداشته باشــــه !!!

اما خیلی شـیـریـنـه کـــه

یواشکی

عـــاشــــــقانــه ...

نگاهش کنــــــی و

توی دلــــت بــگــــی

آخه لا مصب خیلـــــی دوستـت دارم...





دلم فارغ ز قید کفر و دین است

که مقصودم برون از آن و این است


جدا تا مانده ام از آستانش

تو گویی گریه ام در آستین است


دو عالم را به یک نظاره دادیم

که سودای نظربازان چنین است


بلای جانن من بالا بلندی است

که بر بالش جای آفرین است


غزالی در کمند آورده بختم

که چین زلف او آشوب چین است


نگاری جسته*ام زیبا و زیرک

زهی صورت که با معنی قرین است


به لعل او فروشم خاتمی را

که اسم اعظمش نقش نگین است


تماشا کن رخش را تا بدانی

که خورشید از چه خاکسترنشین است


کس کان لعل و عارض دید گفتا

زهی کوثر که در خلدبرین است


کمان ابرو بتی دارم فروغی

که از هر سو بتان را در کمین است



فروغی بسطامی





مادرم می گفت: عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب

اما هزار شب است پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام


دکـتــر عـلـی شــریعـتـی





اگر عاشق کسی شدی

بجای اینکه اسمش رو توی یه قلب بنویسی

اسمش رو توی یه دایره بنویس.

بخاطر اینکه قلب ممکنه بشکنه

ولی دایره ها برای همیشه به راهشون ادامه میدن....


تـــــ♥ـــــــو



آدَمه دیگه

دِلِش میخواد برای یکی تَـــــــــک باشه

دِلِش میخواد یکی فقط نِوِشتِه هایِ اون رو بِخونه

دِلِش میخواد یکی فَقَط به اون اِس اِم اِس بِده

دِلِش میخواد یکی فَقَط نِگَرانِ حالِ اون بِشه

دِلِش میخواد

اون یِکی

تـــــ♥ـــــــو

باشی

آدَمه دیگه

از سر دلتنگی..........



مخاطب خــاص " من" ، شما هستید !


چرا که من هرچـه برای " او " نوشتم ...

خــواند و خندیــد و بــاور نکــرد !!





تو بی تقصیری !

خدای تو هم بی تقصیر است !

من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . !

تمام این تنهایی....

تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » است !!!

 
 



تقویم روزهایم شکسته و گم است،
بی تو چه فرقی میکند امروز چندم است ؟؟؟




دگـــــــر تــــــقــــــدیـــــــر را

بـــــرای نــــــیـــامــد نــت بـــهــانـه نـــکـــن !!!!

مــــرد بـــــــاش...

و بـگــــــو نــخـــواســــتـــــــی....
 
و نــــــیـــامـــــــدی....!
 





سختــ استــ ببـازﮮ

تمــامـِ احسـاسِ پـاڪتــ را

و هنـوز نفهمیـده بـاشـﮯ

اصلـاً دوستتــ داشتــ ؟!


 

 

 


ایـــن آخـــرین بـارم بـــود!


دیــگـــر احسـاسـم را برای کسی عریان نمیکنم
.
.
... .
... ... ... ... صــــداقــــت یعنــی
.
.
.
حمــاقــــــت


 

 

 


دلـــم گرفته ،

از همه دوست داشتنهایی که گفتی

ولی نداشتی .


 

 



اشتباه نکن..!

بیش از آنکه دلم برا تو تنگ باشد..!!

برای آن منی که تو را نمیشناخت..!

تنگ است..!!






 

همه ی..

دردم همین بود..!!

عشقش بودم..

 

وقتایی که عشقش نبود..!!افسوس





شاید!

شعر همین است که من عاشق تو باشم و تو!   

با هر که

می‌خواهی...

 

 



هی تو که گذشتی از من...

او هم از تو می گذرد...

بازی روزگار را نمی فهمم!

بازی روزگار را نمی فهمم!

من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.
  

همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.

انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!

انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.

همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !

عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.

عشق در لحظه پدید می آید
و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است