انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا

غرور بیجا . . .

 

 

 

 

 

یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد.برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد.
در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند، تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت.
باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد.
ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت:

“اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت، که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم!!!”

عاشقی دلیل نمی خواهد

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟

من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم

ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت

پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون

عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم

اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه که نه!!

پس من هنوز هم عاشقت

قدم بردار

قدم بردار از روی دلم از روی خاطراتم نمی خوام دیگه راز دل با تو گویم مرا  

 

تنها گذار با کلبه ویرانه دلم .... مرا تنها گذار با تمام خستگی ام ؛ خستگی که از تو به  

 

یادگار دارم چقدر راه امدم با تو حال که به پشت سرم می نگرم می گویم خدایا  

 

این راه طولانی را چطور تنها سپری کنم ... تا به نقطه اغاز برسم می گویم خدایا  

 

با من باش من خسته از این جاده تکراری ام خدایا راه برگشتم بسیار سخت است  

 

هر کوچه اش گویی با من سخن می گوید از دیدار ها از محبت های دروغین  

 

خدایا چطور این راه را باز گردم راهی که گویی خار در پاهایم می رو با به یاد اوردن  

 

خاطراتش .... 

 

 

 

 

 

 

آه رب من اگر او همسفرم نبود چرا با من همراه ساختی خدایا گویی گاهی وقتی ها 

 

فراموش می کنی که من هم ادم هستم و طاقت ندارم ...خدایا گویی گاهی وقتها  

 

امتحانات بسیار سختی از من می گیری اما این بار به راستی باختم خودم را  

 

خاطراتم را .. احساساتم را... تنها چیزی که یافتم تنهایی محض است و بس 

 

دیگه اه هم با من یاری نمی کند اشک هم هم یاری نمی کند  

 

وای بر حال من وای بر حال من  

 

دیدار...........

با دیدنش امروز رفتم سراغ صندوقچه خاطراتی که تو این دو ماه قفل شده بود 

 

نمی دونم چرا وقتی می بینمش قلبم به تپش می افته ............... 

 

اخه من که می دونم اون اصلا هیچ احساسی نسبت به من نداره پس چرا هول می شم 

 

پس چرا دسته و پامو گم می کنم .... امروز فهمیدم که نه هنوز دوستش دارم نمی دونم  

 

چرا .... چند وقتی است از هم بی خبریم انگار از زندگی بی خبرم انگار چیزی رو گم کردم 

 

اما نمی دونم چی است نمی خوام بگم محبت تو است..... محبتی میان ما در میان نبود  

 

دارم به دنبال جواب می گردم اما هر لحظه که با تو رو به رو می شم کلا تو خودم  

 

گم می شم ...باورم نمی شه لحظه به لحظه داری از م دور می شی  

 

.............................................................................................................. 

 

به اندازه تمام این نقطه ها حرف دارم باور کن 

 

هیچ کسی به یادم نیست!!

هیچ کسی دلش برای من تنگ نمی شه تنها کسی که بیادم است خداست و خودم 

 

تنها کسی که دلش برام تنګ می شه خداست و خودم تنها کسی که با من حرف 

 

می زنه خداست و خودم .....من هستم و خودم در چهار دیواری دلی جا مانده ایم  

 

دلی که باز هم دل خودم است ثانیه ها می گذرد ساعت ها می گذرد روز میشه  

 

شب می شه دیگه از خودم هم خسته شدم چقدر خودم را باید تحمل کنم  

 

هر صبح که بیدار میشم تنها چیزی که تو آینه اول صبح می بینم خودم هستم  

 

نمی شه از خودم هم جدا بشم ........؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

 

 

در سکوت شکستم فریادم به هیچ جای نرسید این خودم که همیشه با من بود 

 

حتی صدای من را نشنید عادلانه نیست این اخر بی انصافی است همه جا با من  

 

هستی  اما امروز ازم دور شدی با تو نیستم با خودم هستم تو خیلی وقت است تنهام  

 

گذاشتی ................... 

 

 

 

 

دلم می خواد دیگه در رو به روی خودم هم ببندم وقتی نتونم با خودم کنار بیام  

 

دیگه باید از خودم هم گذشت تنها شدم دور از همه  حتی از خود پس از امروز در ها  

 

بسته است باور کن ....با تو نیستم با خودم هستم خودم که زیر بار منت له شدم  

 

خودم که هر لحظه می گفتی بامنی امروز دیگه تنهام فقط من هستم خودم و تو  

 

نیستی.....  

 

 

 

به کودکی می خواهم برگردم انجا که جز من کسی نبود نه خودم را می شناختم 

 

و نه تورا  چه زیبا بود کاش می شد با روزگار معامله کرد اینده ام را که نمی دانم چه می شود 

 

می دهم اما دوباره کودکی ام را می خواهم .....کاش می شد کاش

 

اندیشه های من

به طلوع که می اندیشم 


غروب دلگیر دل هایمان را تداعی می کند 


به آغاز که می اندیشم 


پایان ناخوش خوشی هایمان را یاد آور می شود 


به بهار که می اندیشم 


خزان غم زده ی جدایی را می بینم 

به صبح که می اندیشم 


شب تاریک و بی انتهای دوری نمود پیدا می کند
 

به تولد که می اندیشم 


مرگ بی صدای آرزوهایمان جلوه گر می شود
 

به خنده هایمان که می اندیشم 


درد فراق را در تبلور آیینه ی  اشک هایم می بینم  

به شادی هایمان که می اندیشم 


غم روزهای ناشاد دوری در دلم رخنه می کند 


به لحظه های با هم بدون که می اندیشم 


بوی لحظه های تنهایی در فضا آکنده می شود
 

به «پنج شنبه ی دور دیدار» که می اندیشم 


پنج شنبه ی کذایی وداع را در پشت شیشه ی آشنایی می بینم 

آه تو بگو، آخر من به چه اندیشم؟ به چه چیز؟ 

به تو می اندیشم، آری فقط به تو 


به تو که می اندیشم 


به یاد خودم می افتم 


خودم، تنهایی هایم و تنها ماندن هایم 

می پذیرم، می پذیرم، می پذیرم 

 
وقتی دل هایمان با هم است در هیچ لغت نامه ای معنی وداع را نخواهیم یافت

 

دل در اشعار پارسی

 

 

  

سوزد   دل  از  برای  من  و  من  برای  دل       امشب   امیدوار   شدم   از   وفای  دل
 
عماد خراسانی
 
 
نفس درسینه می‌لرزد زدست دل تپیدن‌ها        نگه دردیده می‌رقصد ز شور وشوق دیدن‌ها
 
پژمان بختیاری
 
 
به  تکلّم  به  تبسّم  به  خموشی  به نگاه       می توان برد به هر شیوه دل آسان از دست
 
کلیم کاشانی
 
 
گر ز بی مهری مرا از شهر بیرون می‌کنی       دل که در کوی تو می‌ماندبه او چون می‌کنی؟
 
همایی نسائی
 
 
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد       دل نفرین شده ماست که تنهاست هنوز
 
ابولحسن ورزی
 
 
همچو  گل   می‌سوزم   از    سودای   دل       آتشی   در   سینه   دارم  جای   دل
 
رهی معیّری
 
 
دل  بیمار  مرا  هر  که  گرفتار  تو خواست        یا  رب  آزاد   نگردد  ز   گرفتاری    دل
 
دل  به  راه    غمت   افتاد   خدایا   مددی       که در  این راه ثواب است مددکاری دل
 
هلالی جغتائی
 
 
دلی  است   در   برم  از   آبگینه    نازک تر       که گر غبار نشیند بر او شکسته شود
 
ملک قمی
 
 
به  هر  گل  می‌رسد   می‌بوید    این   دل       نمی دانم   که  را   می‌جوید  این دل؟
 
همدانی
 
 
هر  آن  دل را که سوزی نیست دل نیست       دل  افسرده  غیر  از  آب  و  گل نیست
 
وحشی بافقی
 
 
به چه مشغول کنم  دیده و دل  را که مدام      دل  تو  را  می‌طلبد  دیده  تو را می‌جوید
 
صائب تبریزی
 
 
آن  که از  درد دل  خود به فغان است منم       و آنکه از زندگی خویش به جان است منم
 
هلالی جفتائی
 
 
دل خون  شد  از امید  و  نشد  یار  یار  من       ای  وای  بر  من   و   دل  امیدوار   من
 
هلالی جفتائی
 
 
به فغانم از دل و تن دل وتن مگو دو دشمن       دل سخت بی حیائی تن سست پرگناهی
 
حبیب یغمایی
 
 
از دل  من  به  کجا می‌روی  ای غم دیگر؟         تو که هـــر جـا روی آخر به برم  باز آئی
 
نظام وفا
 
 
دل  دشمن  به تهی دستی من می‌سوزد       برق  از  این  مزرعه  با  دیدۀ تر می‌گذرد
 
صائب تبریزی
 
 
در  مجلس  خود  راه  مده  همچو منی را        که افسـرده دل افسـرده کند انجمنی را
 
مخلص هندوستانی
 
 
رفتی  ولی  کجا!  که به  دل جا گرفته ای       دل  جای  تست گر چه دل از ما گرفته‌ای
 
علی اطهری
 
 
چون  کرد  قصد سوختنم چشم مست او        آتـش  ز  دل  گرفتــم  و دادم به دست او
 
نقی کمره ای
 
 
غافل مشــو ز پـــــاس دل بی قـــرار مـــن       کاین مرغ پرشکسته قفس هاشکسته است
 
صائب تبریزی
 
 
تمام مشکل عــــالم در این گــــره بــــاشد       چـــو دل گشــاده شــود مشکلی نمی‌ماند
 
 صائب تبریزی
 
 
ای که گویی دست بردل نه مکن بی طاقتی       می نهـادم دست بر دل گر دلی می‌داشتم
 
صائب تبریزی
 
 
زاهد  نیم  به   مهره   گل   مشورت   کنم       تسبیح   استخارة   من   عقدة   دل است
 
صائب تبریزی
 
 
این  لطافت  که  تو داری همه دل‌ها بفریبد       وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید
 
سعدی
 
 
به  غیر دل که  عزیز و نگاه داشتنی است       جهان وهرچه درو هست واگذاشتنی است
 
صائب تبریزی
 
 
تو  اهل  صحبت دل  نیستی چه می‌دانی       که  سر  به  جیب کشیدن چه عالمی دارد
 
صائب تبریزی
 
 
دل   رم   کردة  ما  را  به   نگاهی  دریاب        این چه صیدی است که دائم به سر تیر آید
 
صائب تبریزی
 
 
دل چه تلخی های رنگارنگ ازآن دلبرکشید       قطرة خونی چه دریاهای خون برسرکشید
 
صائب تبریزی
 
 
شکست شیشة دل رامگو صدایی نیست       که  این  صدا  به  قیامت  بلند  خواهد شد
 
صائب تبریزی
 
 
عالم   تمام  یک   گل   بی خار   می‌شود       دل  را   اگر  ز   کینه   مصفا   کند   کسی
 
صائب تبریزی
 
 
نشد  یک  لحظه    از    یادت    جدا  دل         زهی     دل،  آفرین     دل،    مرحبا     دل
 
لاهوتی
 
 
یک دل به سینه دارم و یک شهر  دلستان       بازار  من  ز  گرمی  سودا  شکسته  است
 
هادی رنجی
 
 
ای  که  بر  زاری  دل  می‌کنی  انکار   بیا      گوش  بر  سینة  من  نه  بشنو   زاری   دل
 
جامی
 
 
به موئی بسته صبرم نغمة تاراست پنداری      دلم  از  هیچ  می‌رنجد دل یار است پنداری
 
ملک قمی
 
 
بی توصدجادلم ازداغ شکایت ریش است       این قدرهست که صبرمزشکایت بیش است
 
بیاضی
 
 
دل  را به کف  هر که نهم باز پسآرد       کس      تاب      نگهداری   دیوانه     ندارد
 
پژمان
 
 
بترس ازتیرآه من که چون شدگرم نالیدن       دل  دیوانة من  دوست  از دشمن نمی داند
 
آصف خان
 
 
آن قدر  با آتش دل  ساختم تا سوختم       بی تو ای آرام جان  یا  ساختم  یا سوختم
 
رهی معیّری
 
 
زاریم  دیدی و  آن   قدر    تغافل   کردی       که   خبر   دار   ز   حال   دل   زارم  نشدی
 
گلچین معانی
 
 
باز  هم مهر تو  می‌پرورم اندر دل تنگ       گر چه عمری به تو دل بستم و یارم نشدی
 
گلچین معانی
 
 
آن  دل  که  پریشان شود از نالة بلبل       بر دامنش   آویز که   با وی خبری هست
 
عرفی شیرازی
 
 
برون آی از    دلم     ترسم     بسوزی       از این آتش که  بر جان دارم از تو
 
میروالهی قمی
 
 
بشکن   دلم   که   رایحة   درد بشنوی       کس از برون شیشه نبوید گلاب را
 
اسرار سبزواری
 
 
کرامت      کن      درونی     درد   پرور        دلی  در وی درون درد و برون درد
 
وحشی بافقی
 
 
زین پس تو  و  من  من وتو  زین پس       یک دل به میــان مـا دو تــــــن بــس
 
نظامی
 
 

 

پا تو اندازه گلیمت دارز کن.....

به خودم قول دادم دیگه ارزوهای بزرگ ،بزرگ نکنم و هر وقت اگر اتفاقی به طرف ارزو های 

 

بزرگ رفتم اینو به خودم یاد اوری کنم پاتو اندازه گلیمت داز کن 

 

خدا را دیده ای آیا؟

 

 

 

تو آیا دیده ای وقتی خطائی می کنی اما،

ته قلبت پشیمانی

و می خواهی از آن راهی که رفتی ، باز گردی

نمی دانی که در را بسته او یا نه؟

یکی با اولین کوبه، به در ، آهسته می گوید:

 بیا ای رفته، صد بار آمده ، باز  آ

که من در را نبستم، منتظر بودم که بر گردی


 

و هنگامی که می فهمی دگر تنهای تنهایی

رفیقی، همدمی ، یاری کنارت نیست

و می ترسی که راز  بی کسی را با کسی گوئی

یکی بی آنکه حتی لب گشائی

به آغوشی ،تو را گرم محبت می کند باعشق
تو آیا دیده ای

وقتی که بعد از قهر و بد عهدی

 به هنگامیکه بر سجاده اش با قامت شرمی

 به یک قد قامت زیبا، تو می آیی

 به تکبیری ، تو را همچون عزیز بی گناهی ، راه  خواهد داد

و می پوشاند او اسرار عیبت را

و از یاد تو هم ، بد عهدی ات را پاک خواهد کرد

جواب آن سلام آخرت را ، برتو خواهد داد

و با یک نقطه در سجده ، تو گویا باز هم ، در اول  خطی

 

خدا را دیده ای آیا ؟

از سفر امدم

من از سفر امدم خیلی خوب بود جای همه تون خالی خیلی خوش گذشت 

 

سر درد هم خوب شده کمی رفتم دکتر اما خیلی دارو داد  

 

توقف ارزو ها

گاهی باید ارزو ها را توقف داد گاهی کمی باید به فکر دل باشی که اون بیچاره چه گناهی  

 

کرده که باید این همه عذاب بکشه .... وقتی می دونی به بن بست هستی ایستاد شو  

 

بیشتر از این خود را عذاب نده .... بیشتر از این به خیالات به محالات فکرنکن زندگی را بساز  

 

حتی اگر شده از زور کار بگیر گرچه می دونم انرژی هم نمانده مبارزه کن با خودت چون 

 

داری از بین می ری مواظب خودت باش مواظب ارزوهات چون بعضی ها امکان نداره  

 

پس رحم کن به خودت به زندگیت به کسانی که با تو هستن به کسانی که با تو  

 

زندگی می کنند ........حرف های است که همیشه خودم به خودم می گم  

 

 

 

 

 

 

با تو ام ...  

 

فرزند عزیزم:

آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم

فرزند دلبندم،دوستت دارم 

 

تنهایی

نمی دونم این چند روز چرا اینطوری شده بد جور احساس افسردگی و تنهایی می کنم 

 

بی نهایت  ....خدایا دریاب مرا ...دریاب تا بتوانم با این تنهایی بسازم دریاب مرا تا در این  

 

تنهایی دست به کار بی عقلی نزنم

 

 

 

 

باعث بانی اون خودم هستم می دانم ....همین ازارم می ده خودم کردم که لعنت بر خودم باد 

 

خدایا خیلی تنها شدم ........ 

 

 

 

خسته ام از خودم خیلی و  این را هم می دونم که دیگران هم بشدت از من خسته هستن 

 

 

اس ام اس تبریک نوروز سال 1391 (سال نهنگ ، اژدها)

نوروز این رفاقت را نگاهبانی می کند که باور کنیم
قلبهامان جای حضور دوستانمان هستند . . .

نوروز ۱۳۹۱ بر شما مبارک
 

 

 

 

 

 

 

باعث افتخار است که عرض شادباش و تبریک اینجانب

زودتر از نسیم روح بخش نوروز خدمتتان شرفیاب شود . .
.

پیشاپیش عیدتان مبارک

.
 

 

 

 

 

 

 

.

چند سال و چند عید باید از عمر تو بگذره تا آدم بشی


یک سال از عمرت گذشت، ولی باز تو همونی که بودی
!

فرشته دوست داشتنی بهارمبارک !

 

 

 

 

.
زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند

نوروز جشن نکوداشت نگاه تو ست پس نوروز بر تو فرخنده
باد . . .

نوروز ۱۳۹۱ بر شما مبارک

.
 

 

 

 

 

 

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

امسال که آمدی به خانه ما ، عیدی نرود از یادت !

سال نو و نوروز باستانی مبارک

.

.

.

ضمن تبریک سال جدید باید خدمت شما عرض کنم که

بنده امسال قصد ازدواج ندارم ، لطفا سبزه ها را

به نیت یکی دیگه گره بزنید !

.

.

.

دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید / جلوهء گلشن به
باغ همچو نگاران رسیـد

بهار ۹۱ مبارک

.

.

.

زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند.نوروز
جشن نکوداشت نگاه تو ست

پس نوروز بر تو فرخنده باد . . .
.
.
.

سلام میشه ازت خواهش کنم سال تحویل بیای خونمون
؟

آخه سبزه خوشگل تر از تو پیدا نکردم !

.

.

.

ورود به این عید سعید باستانی بنا به دلایل فنی برای
شما مسدود می باشد . لطفا اصرار نفرمایید!

عید شما مبارک

.

.

.

اگه جای عمو نوروز بودی چی واسم کادو میآوردی !؟

.

.

.

هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز، نوروزتان امروز،
امروزتان دیروز

دیروزتان پیروز، پیروزتان هر روز، اسگول شدی
امروز!

.

.

.

چند روز دیگه بهار میاد و همه‌چیز رو تازه می‌کنه،
سال رو، ماه رو

روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه
میشه که به

همه اون تاز‌گی می‌ارزه، «دوستیمون»!

.

.

.

جشن فـــرخنده فـــرودیـن است / روز بازار گـــل و
نسرین است . . .

نوروز فرخنده باد . . .

.

.

.

فروردین است و روز فـرودین / شادی و طرب را کنـد
تلقیـن

ای دو لب تو چو مـی مرا ده / کان باشـد رسم روز
فـــرودیـن

با آرزوی بهترین بهار برای شما

.

.

.

عید نوروز را به گلهای یاس بهشت آرزوهایم ،پدر و
مادر عزیزم

که عطرشان پایدار ومهرشان ستودنی است

تبریک می گویم، سال نو مبارک

.

پیشاپیش عیدتان مبارک

.

.

چند سال و چند عید باید از عمر تو بگذره تا آدم بشی


یک سال از عمرت گذشت، ولی باز تو همونی که بودی
!

فرشته دوست داشتنی بهار مبارک !

.

.

.

زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند

نوروز جشن نکوداشت نگاه تو ست پس نوروز بر تو فرخنده
باد . . .

نوروز ۱۳۹۱ بر شما مبارک

.

.

.

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

امسال که آمدی به خانه ما ، عیدی نرود از یادت !

سال نو و نوروز باستانی مبارک

.

.

.

ضمن تبریک سال جدید باید خدمت شما عرض کنم که

بنده امسال قصد ازدواج ندارم ، لطفا سبزه ها را

به نیت یکی دیگه گره بزنید !

.

.

.

دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید / جلوهء گلشن به
باغ همچو نگاران رسیـد

بهار ۹۱ مبارک

.
.
.

سلام میشه ازت خواهش کنم سال تحویل بیای خونمون
؟

آخه سبزه خوشگل تر از تو پیدا نکردم !

.

.

.

ورود به این عید سعید باستانی بنا به دلایل فنی برای
شما مسدود می باشد . لطفا اصرار نفرمایید!

عید شما مبارک

.

.

.

اگه جای عمو نوروز بودی چی واسم کادو میآوردی !؟

.

.

.

هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز، نوروزتان امروز،
امروزتان دیروز

دیروزتان پیروز، پیروزتان هر روز، اسگول شدی
امروز!

.

.

.

چند روز دیگه بهار میاد و همه‌چیز رو تازه می‌کنه،
سال رو، ماه رو

روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه
میشه که به

همه اون تاز‌گی می‌ارزه، «دوستیمون»!

.

.

.

جشن فـــرخنده فـــرودیـن است / روز بازار گـــل و
نسرین است . . .

نوروز فرخنده باد . . .

 

 

 

 

عید نوروز را به گلهای یاس بهشت آرزوهایم ،پدر و
مادر عزیزم

که عطرشان پایدار ومهرشان ستودنی است

تبریک می گویم، سال نو مبارک 

 

 

کارت پستال تبریک نوروز ۱۳۹۱....تقویم سال ۱۳۹۱

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوروز این رفاقت را نگاهبانی می کند که باور کنیم
قلبهامان جای حضور دوستانمان هستند . . .

نوروز ۱۳۹۱ بر شما مبارک 

  

 

 

با فلسفه "سیزده بدر" آشنا شویم

مشیه و مشیانه که پسر و دختر دوقلوی کیومرث بودند روز سیزده فروردین برای اولین بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته شده نبود...
 
 
 
امروز روز 13 فروردین است، و چه روزی بهتر از امروز که درباره فلسفه 13بدر کمی ‌فکر کنیم، نظرات متفاوتی در این باره وجود دارد. در بیشتر فرهنگها عدد 13 برخلاف عدد هفت، نامیمون و نحس است. اما ما معتقدیم که هیچ روزی نحس نیست. حال به به بررسی نظرات مختلف و مراسم 13بدر می‌پردازیم، تا بدانیم هیچ سنتی بدون فلسفه و ریشه‌های فرهنگی اینچنین نمی‌توانست پایدار بماند.
 
در مورد روز و عدد سیزده دو اعتقاد متضاد وجود دارد:
1.    این روز را نحس دانسته، به همین دلیل برای رفع بلا به دامان طبیعت پناه می‌بردند.
2.    این روز را خجسته پنداشته و برای گذراندن بهتر این روز از طبیعت یاری می‌جستند. 
ایرانیان چون در مورد این روز آگاهی کمتری دارند آن روز را نحس می‌دانند و برای بیرون کردن نحسی از خانه و کاشانهً خود کنار جویبارها و سبزه‌ها می‌روند و به شادی می‌پردازند. تا کنون هیچ دانشمندی ذکر نکرده که سیزده نوروز نحس است. بلکه قریب به اتفاق روز سیزده نوروز را بسیار مسعود و فرخنده دانسته اند. مثلا در صفحهً 266 آثار الباقیه جدولی برای سعد و نحس آورده شده که در آن سیزده نوروز که تیر روز نام دارد کلمهً (سعد) به معنی فرخنده آمده و به هیچ وجه نحوست و کراهت ندارد.  بعد از اسلام چون سیزدهً تمام ماه‌ها را نحس می‌دانند به اشتباه سیزده عید نوروز را نیز نحس شمرده اند. وقتی دربارهً نیکویی و فرخنده بودن روز سیزدهم نوروز بیشتر دقت و بررسی کنیم مشاهده  می‌شود موضوع بسیار معقول و مستند به سوابق تاریخی است. سیزدهم هر ماه شمسی که تیر روز نامیده می‌شود مربوط به فرشتهً بزرگ و ارجمندی است که "تیر" نام دارد و در پهلوی آن را تیشتر می‌گویند. فرشتهً مقدس تیر در کیش مزدیستی مقام بلند و داستان شیرینی دارد. ایرانیان قدیم پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادی کردن که به یاد دوازده ماه سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده ایست به باغ و صحرا می‌رفتند و شادی می‌کردند و در حقیقت با این ترتیب رسمی‌ بودن دورهً نوروز را به پایان می‌رسانیدند.

 سبزه گره زدن
افسانهً آفرینش در ایران باستان و مسئلهً نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی دربارهً کیومرث حائز اهمیت زیادی است. در اوستا چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را اولین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است. گفته‌های حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و انبیاء و گفته‌های مسعودی در کتاب مروج الذهب جلد دوم و بیرونی در کتاب آثار الباقیه بر پایهً همان آگاهی است که در منابع پهلوی وجود دارد. مشیه و مشیانه که پسر و دختر دوقلوی کیومرث بودند روز سیزده فروردین برای اولین بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته شده نبود آن دو به وسیله گره زدن دو شاخه پایهً ازدواج خود را بنا نهادند. این مراسم را بویژه دختران و پسران دم بخت انجام میدادند و امروز هم دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی نیت می‌کنند و علف گره می‌زنند. این رسم از زمان کیانیان تقریباً متروک شد ولی در زمان هخامنشیان دوباره شروع شده و تا امروز باقی مانده است. در کتاب مجمل التواریخ چنین آمده "اول مردی که به زمین ظاهر شد پارسیان او را کل شاه گویند. پسر و دختری از او ماند که مشیه و مشیانه نام گرفتند و روز سیزدهً نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هیجده فرزند بوجود آوردند و چون مردند جهان نود و چهار سال بی پادشاه بماند". چنانکه در بحث جشن نوروز اشاره شد کردهای ایران و عراق که زرتشت را از خود می‌دانند روز سیزدهم فروردین را جزو جشن نوروز به حساب می‌آورند.  دکتر نیک‌نام دربارة سابقة رسم گره زدن در روز سیزده به‌در می‌گوید: «برخی از آداب نوروز به آیین زرتشتی بازنمی‌گردد بلکه مربوط به باورهای مردمان آریایی است که پیش از زرتشت در سرزمین ایران زندگی می‌کردند. طبق یکی از این باورها، بارندگی به فرشته‌ای به نام تِشتر مربوط است که در آسمان‌ها به صورت اسب سپیدی در حال حرکت است و هرگاه با دیوی به نام اَپوش بجنگد و برنده شود، سالی پر از سبزی و خرمی‌و باران در پیش است. به همین دلیل ایرانیان روز سیزدهم فروردین کنار سبزه‌ها و جویبارها می‌روند و به‌ویژه زنان که نمایندة آناهیتا یعنی ایزدآب هستند با نوازش سبزه‌ها و گره زدن آنها حمایت خود را از فرشتة باران نشان می‌دهند.»
 
امّا دکتر وکیلیان می‌گوید: «در گذشته جامعة ما جامعة بسته‌ای بوده است. زن همیشه در خانه بوده و
منتظر بوده تا به خواستگاری‌اش بروند. امروزه تغییراتی به‌وجود آمده اما در گذشته دختران نمی‌توانستند همسرشان را خودشان انتخاب کند. بنابراین مهم‌ترین آمال و آرزوهای هر دختری در گذشته این بود که شوهر خوبی بکند یا زودتر به خانه بخت برود. درباره دخترها این حرف وجود داشت که: دختر که رسید به 20، باید نشست و به حالش گریست. اینها جزء فرهنگ ما بوده است. دختر در 16، 17 سالگی باید به خانه بخت می‌رفت وگرنه مایه ننگ به حساب می‌آمد. اینها واقعیاتی بود که وجود داشت. به همین دلیل دخترها به امامزاده می‌رفتند، سبزه گره می‌زدند و سفره‌های نذری پهن می‌کردند تا شاید نیروهای غیبی کمک کنند و شوهری برایشان پیدا شود زیرا دختری که ازدواج نمی‌کرد جایگاهی در جامعه نداشت.»
 

درباره سیزده بدر
در کتابهای تاریخی و ادبی سده‌های گذشته، که رسم‌ها، آیین جشن‌های نوروزی کهن را یاد و یادداشت کرده اند، چون تجارب الامم، آثار الباقیه، التفهیم، تاریخ بیهقی، مروج الذهب، زین الاخبار و نیز در شعر شاعران به ویژه شاعران دورهً غزنوی که بیشترین توصیف جشن‌ها را در بر دارد اشاره ای به "سیزده بدر" نمی‌یابیم. پرسش اینجاست که اگر در کتاب‌های تاریخی و ادبی گذشته اشاره ای به سیزده بدر و هفت سین نمی‌یابیم آیا این رسم‌ها را باید پدیده ای جدید دانست و یا این که، رسمی‌کهن است، و به علت عام و عامیانه بودن در خور توجه نبوده و با معیارهای مورخان زمان ارزش و اعتبار ثبت و ضبط نداشته است؟  نگارنده حالت دوم را باور دارد. زیرا رسم و آیینی که بدین گونه در همه شهرها و روستاهای ایران همگانی است و در بین همهً قشرهای اجتماعی عمومیت دارد، نمی‌تواند عمری در حد دو نسل و سه نسل داشته باشد. دیگر این که می‌دانیم کتابهای تاریخی و شعرهای شاعران، رویدادها و جشن‌های رسمی ‌را که در حضور شاهان و خاصان دستگاه حکومتی بود، بیان و توصیف می‌کرد. ولی سیزده بدر، رسمی ‌خانوادگی و عام و به بیانی دیگر پیش پا افتاده و همه پسند (و نه شاه پسند) بود. از طرف دیگر، نوشتن رویدادهای روزی که رفتارها و گفتارهای خنده دار و غیر جدی، برای خود جایی باز کرده، تا "نحسی سیزده" آسانتر "در" برود، توجه مورخ و شاعر را به خود جلب نمی‌کرد. و شاید "نحس" بودن هم عاملی برای بیان نکردن بود. نحس و ناخوشایند بودن عدد 13 و دوری جستن از آن، در بسیاری از کشورها و نزد بسیاری از ملت‌ها، باوری کهن است. مسیحیان هیچ گاه سیزده نفر بر سر یک سفره غذا نمی‌خورند. در باور تازیان سیزدهمین روز هر ماه ناخوشایند است. ابوریحان بیرونی در جدول "روزهای مختار و مسعود و مکروه" در ایران کهن، روز سیزدهم ماه تیر را که (تیر نام دارد) منحوس ذکر کرده است. سالهای زیادی فروردین ماه اول تابستان بود. یکی از نویسندگان در خاطره‌های هفتاد ساله اش از باور مردم شهر خود، قزوین، دربارهً سیزده بدر می‌نویسد: روز سیزده بدر جایز نبود برای دید و بازدید، به یک خانه رفت، هم صاحب خانه به فال بد می‌گرفت و می‌گفت نحوست را به خانه من آوردند و هم رونده، نمی‌خواست مبتلا به نحوست آن خانه شود. روز سیزده باید به صحرا رفت. زیرا آنچه بلا در این سال بیاید، امروز مقدر و تقسیم می‌شود. پس خوب است ما در شهر و خانه خود نباشیم، شاید در تقسیم بلا، فراموش شده و از قلم بیفتیم.  شباهتی که بین سیزده بدر و برخی از رسم‌های کاتارها (بازماندگاه مانویان در اروپا، که ترکیبی از اندیشه‌های زردشتی، فلسفهً باستان و مسیحیت دارند) این پرسش را به ذهن می‌رساند که آیا هر دو ریشهً مشترک باستانی ندارند؟  کاتارها در روز عید "پاک" ( که برخی از سال‌ها به روز سیزده فروردین نزدیک است) از خانه بیرون آمده و روز را در دامن صحرا و کنار کشتزار می‌گذرانند، و برای ناهار با خود تخم مرغ می برند. در این روز پنهان کردن تخم مرغ در گوشه و کنار و پیدا کردن آنها سرگرمی ‌کودکان است. سه شباهت، یا سه ویژگی مشترک این دو عبارتند از: 
1- آغاز محاسبهً هر دو از آغاز بهار و اعتدال ربیعی است.
2- در روز سیزده و عید پاک کاتارها به صحرا و دامان طبیعت می‌روند.
3- بازی و سرگرمی ‌کودکان با تخم مرغ فقط در روزهای عید بهاری رسم است، نه فصلهای دیگر سال. 
شباهت دیگر دروغ‌های روز اول آوریل، با شوخی‌های سیزده بدر است. روز اول آوریل، هر چهار سال یکبار مصادف با روز سیزده فروردین است (و سه سال با 12 فروردین). پیشینه و انگیزهً برگزاری سیزده بدر، هر چه باشد، در همهً شهرها و روستاها و عشیره‌های ایران، سیزدهمین روز فروردین، رسمی‌است که باید از خانه بیرون آمد و به باغ و کشتزارها رو آورد و به اصطلاح نحسی روز سیزده را بدر کرد. خانواده‌ها در این روز به صورت گروهی و گاه چند خانواده با هم غذای ظهر را آماده کرده و نیز آجیل‌ها و خوردنی‌های سفرهً هفت سین را با خود برداشته، به دامان صحرا و طبیعت می‌روند و سبزهً هفت سین را با خود برده و به آب روان می‌اندازند. به دامن صحرا رفتن، شوخی و بازی کردن، دویدن، تاب خوردن و در هر حال جدی نبودن، از سرگرمی‌ها و ویژگی‌های روز سیزده است. گره زدن سبزه، به نیت باز شدن گره دشواری‌ها و برآورده شدن آرزوها، از جمله بیرون کردن نحسی است. این باور، معروف است که "سبزه گره زدن" دختران "دم بخت"، شگونی برای ازدواج و همسر یابی، می‌باشد. در فرهنگ اساطیر برای رسم‌های سیزده بدر، معنی‌های تمثیلی آورده:  شادی و خنده در این روز به معنی فروریختن اندیشه‌های تیره و پلیدی، روبوسی نماد آشتی و به منزله تزکیه، خوردن غذا در دشت نشانهً فدیه گوسفند بریان، به آب افکندن سبزه‌های تازه رسته - نشانه دادن هدیه به ایزد آب یا "ناهید" و گره زدن سبزه برای باز شدن بخت و تمثیلی برای پیوند زن و مرد برای تسلسل نسلها، رسم مسابقه‌ها به ویژه اسب دوانی - یادآور کشمکش ایزد باران و دیو خشکسالی است.  
این باور همگانی چنان است که اگر خانواده ای نتواند به علتی تمام روز را به باغ و صحرا برود، به ویژه با دگرگونی‌های جامعه شهر امروز در بعد از ظهر، هر قدر هم مختصر، "برای گره زدن سبزه و بیرون کردن نحسی سیزده" به باغ یا گردشگاه عمومی ‌می‌رود.  با دگرگونی‌های صنعتی، شغلی، بزرگ شدن شهرها، فراوانی وسیله‌های آمد و رفت سریع السیر، وسیله‌های ارتباط جمعی و... به ناگزیر شهرداری‌های شهرهای بزرگ، دشواریهای آمد و رفت را پیش بینی می‌کنند. فراوانی اتومبیل و دیگر وسیله‌های آمد و رفت موتوری و نیز وسعت خانه سازی‌ها و شهرسازی‌ها، باعث شده که خانواده‌ها، سال به سال راه دورتری را برای "سیزده بدر" پشت سر بگذارند، تا سبزه و کشتزاری بیابند. روز سیزدهم فروردین مانند شب آخرین چهارشنبة سال اهمیت ویژه‌ای دارد. اگر با چهارشنبه‌ سوری به استقبال نوروز می‌رویم، با سیزده به‌در نوروزمان را بدرقه می‌کنیم. 
 نوروز که مراسمش محفلی خانوادگی دارد، با دو حرکت اجتماعی و عمومی‌از خانه‌ها به خارج راه می‌یابد، با دو آیین سنتی که نشان از همبستگی جمعی دارند.

لحظه سال تحویل ۱۳۹۱ و نام سال

لحظه تحویل سال 1391 هجری شمسی به ساعت رسمی جمهوری اسلامی ایران:


ساعت ساعت 8 و 44 دقیقه و 27 ثانیه

روز سه‌شنبه 1 فروردین 1391 هجری شمسی

مطابق 27 ربیع‌الثانی 1433 هجری قمری

و 20 مارس 2012 میلادی
 

 

نام سال : نهنگ  

 

 

رنگ سال 

  

 

 

مراسم خانه تکانی در نوروز

 

 

خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن می‌گیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزیاز این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کنکه قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعلستکه زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانیبه گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

 

جغرافیای نوروز با نام نوروز یا مشابه آن، سراسر خاورمیانه، بالکان، قزاقستان، تاتارستان، در آسیای میانه چین شرقی (ترکستان چین)، سودان، زنگبار، در آسیای کوچک سراسر قفقاز تا آستراخان و نیز آمریکای شمالی، هندوستان، پاکستان، بنگلادش، بوتان، نپال و تبت را شامل می‌شود.

خانه تکانی در نوروز

این آیین در کشورهای مختلف از جمله ایران، تاجیکستان و افغانستان برگزار می‌شود.در این آیین، تمام خانه و وسایل آن در آستانه نوروز گردگیری، شستشو و تمیز می‌شوند. 

 

  

چهارشنبه سوری : زردی من از تو، سرخی تو از من

چهارشنبه‌سوری نام جشنی است که تغییر یافته مراسم باستانی پنج روز آخر سال به نام پنجه دزدیده یا اندرگاه است. این جشن برگرفته از آیین زرتشتی است که ایرانیان از ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد تاکنون در پنج روز آخر هر سال، آن را با برافروختن آتش و جشن و شادی در کنار آن برگزار می‌کنند. 

 

 

 

سفره هفت سین

سفره ای است که در جشن نوروز پهن میشود و هفت چیز -  که با حرف سین شروع میشود – بر روی آن میگذارند.

  1. سیر : نماد اهورامزدا
  2. سمنو : نماد فرشته شهریور و نماد خواربار است.
  3. سبزی:نماد فرشته اردیبهشت و نماد زندگی دوباره است.
  4. سنجد : نماد فرشته خرداد و نماد عشق است.
  5. سیب: نماد فرشته سپندار مذ، فرشته زن، باروری و پرستاری است.
  6. سرکه: نماد فرشته امرداد و نماد صبر و شکیبایی و جاودانگی است.
  7. سماق:نماد فرشته بهمن و نماد رنگ طلوع خورشید است.(سماق واژه ای پارسی است از ریشه سماک)  

 

 

 

 

 

 

دید و بازدید:دید و بازدید عید یا عید دیدنی یکی از سنت‌های نوروزی است که در بیشتر کشورهایی که آن را جشن می‌گیرند، متداول است

سیزده بدر، روز طبیعت:مردم ایران در روز ۱۳ فروردین  به دل طبیعت میروند و در آنجا دروغ سیزده میگویند و سبزه گره میزنند. 

 

 

سنت های نوروز در افغانستان

جشن نوروز در افغانستان با سنت ها و آیین های خاصی اجرا می شود که طی سالیان دراز سینه به سینه و نسل به نسل به افغان ها منتقل شده است.
 

افغانستانی ها با شادمانی به پیشواز جشن نوروز و آغاز فصل طراوت می روند، این روز را به فال نیک می گیرند و به برکت آن، سال جدید را نیک می پندارند.  

*** 'هفت میوه' و 'هفت سین'
مردم در شهرهای مختلف افغانستان چند روز قبل از فرارسیدن نوروز، هفت نوع میوه خشک را برای تهیه 'هفت میوه' می خرند.  

هفت میوه در حقیقت عصاره هفت نوع میوه خشک است که سه روز قبل از نوروز باهم در آب گذاشته می شود.  


این میوه ها شامل 'بادام، پسته،زردالو، چهارمغز، کشمش، شکرپاره ( قیسی) و سنجد' است که باهم مخلوط می شوند.  


روز های نوروز را همه ی خانواده ها از میهمانان خود با هفت میوه پذیرایی می کنند.
به علاوه، در برخی مناطق افغانستان از جمله شهر کابل، مردم سفره ی 'هفت سین' می گسترانند.
هفت سین عبارت از هفت نوع خوراکی است که حرف اول آنها 'سین' باشد.
سیب، سبزی، سرکه، سمارق، سمنک، سیر و سنجد به طور معمول اجزای سفره هفت سین در افغانستان را تشکیل می دهند.
همچنین در شب نوروز، خانواده ها شام مفصلی تهیه می کنند به طوری که یک خروس سفید رنگ را در شب نوروز به نیت اینکه سال جدید پر از سفیدی و خوشبختی باشد ذبح می کنند و آن را با سبزی چلو سر سفره می آورند.  

*** نوروزی
جوانانی که تازه نامزد کرده اند شب نوروز با تحفه ی نوروزی به خانه ی نامزد خود می روند و سال نو را تبریک می گویند.  

 

ابتدا خانواده ی پسر با تهیه ی لباس، جواهرات، حنا و مقداری غذا از جمله کلچه، ماهی، جلبی و شیرینی به خانه ی عروس آینده ی خود می روند و طی مراسمی سنتی با ساز و آواز تحفه ها را به عروس جدید تقدیم می کنند.
سپس خانواده ی دختر نیز تحفه هایی ازجمله لباس مردانه و شیرینی برای داماد آینده ی خود می فرستند.  

***نوشدن با لباس های نو
در آستانه ی سال نو لباس های نو می خرند و معتقدند که همزمان با نو شدن طبیعت، جان و روح انسان و نیز ظاهر او نیز باید نو شود.
پدران هر خانواده همراه با مادر به بازار می روند و با خرید لباس های جدید برای خود و فرزندانشان سعی می کنند با تنپوش های جدید به دیدوبازدید اقوام بروند.  

*** دیدوبازدیدهای خانوادگی
در افغانستان به مناسبت جشن نوروز سه روز اول سال تعطیل است و مردم این سه روز را به جشن و شادمانی می گذرانند و سعی دارند غم و اندوه سال گذشته را با این جشن فراموش کنند.
روز اول نوروز مردم سعی می کنند ابتدا به دیدار خانواده هایی که عزیزان خود را سال گذشته از دست داده اند بروند، بار دیگر به آنان تسلیت بگویند و با دعا کردن برای درگذشتگان با خانواده های آنان ابراز همدردی و 'غم شریکی' کنند.
پس از آن، جوان ترها به دیدار بزرگان قوم می روند و سال نو را به آنان تبریک می گویند.
بزرگان در این روز مبلغی پول به کودکان و جوانان خانواده و بستگان خود به عنوان 'عیدی' هدیه می دهند.
سنت عیدی دادن در افغانستان پیشینه طولانی دارد و در همه ی اعیاد (نوروز، عید فطر و قربان) معمول است.
معمولا کودکان و جوانان از بزرگان درخواست عیدی می کنند.  

*** چرخ فلک سواری
چرخ فلک سواری از دیگر سنت های نوروزی در افغانستان است که مخاطبان بسیاری به ویژه نزد کودکان و نوجوانان دارد.
تفریح و شادمانی کردن به ویژه در ایام نوروز بسیار اهمیت دارد و سعی می کنند از هر ابزاری در این زمینه بهره بگیرند.
جوانان دختر و پسر به صورت جداگانه و دور از هم به بازی چرخ فلک سواری می پردازند و روزهای اول سال را به این شکل شادمانی می کنند.

***گدی پران بازی
جوانان در روزهای تعطیل نوروز به گدی پران بازی می پردازند و این سنت در افغانستان با استقبال گسترده همه ی اقشار مختلف همراه است به طوری که حتی پیرترها نیز به تماشای این بازی می آیند.
این بازی که از  چین وارد فرهنگ افغانستانی ها شده بیش از دو قرن در این کشور سابقه دارد و روز به روز بر محبوبیت آن افزوده می شود.
گدی پران ها به اندازه های مختلف و به قیمت های گوناگون در بازارهای افغانستان به فروش می رسد.
در شهر کابل حتی یک بازار نیز موسوم به 'بازار گدی پران فروشی' (به گدی پران بازی، 'کاغذ پرانی' نیز می گویند) وجود دارد که در آن بیش از 200 مغازه ی گدی پران با انواع نخ و سایر ابزارهای آن به فروش می رسد.
گدی پران بازی بیشتر در روزهایی که باد می وزد انجام می شود و وزش باد در روزهای اول بهار از جمله روز نوروز  فرصت مناسبی برای اجرای این بازی سنتی است.

*** رفتن به دامان طبیعت
افغانستانی  ها سعی می کنند در تعطیلات نوروز با خارج شدن از خانه و رفتن به دامان طبیعت، به این روش روح خود را به تازگی طبیعت گره بزنند.
در روزهای نوروز، مردم بیشتر از خانه های خود خارج و به تپه هایی که در اول بهار سبز می شوند، می روند و تا نزدیکی های غروب در آنجا می مانند.
همچنین رفتن به زیارتگاهها و نیز قبرستان ها برای دعا کردن به روح درگذشتگان از دیگر رسوم آنهاست.

*** ورزش های باستانی
ورزش های باستانی از جمله کشتی در ایام نوروز جزو سرگرمی های افغانستانی هاست.
پهلوانان نامدار در محلی دور هم جمع می شوند و ابتدا یکی از پهلوانان توسط مربی خود به مردم معرفی و گفته می شود که وی آماده کشتی است.
سپس پهلوان دیگری که خواهان رو در رو شدن با وی است با آواز بلند آمادگی خود را اعلام می کند.
این مسابقات صرفا جنبه ی سرگرمی دارد و برد و باخت در آن مهم نیست بلکه فقط سعی می شود مردم به تماشای این مسابقات بیایند.

*** تخم مرغ جنگی
همچنین بازی محلی موسوم به 'تخم مرغ جنگی' نیز در روزهای تعطیل نوروز توسط افغانستانی ها اجرا می شود که شادمانی را به شرکت کنندگان و تماشاگران هدیه می کند.
این بازی به گونه ای است که جوانان تخم مرغ هایی که قبلا در آب جوشانده شده و سفت شده اند را به یکدیگر می زنند. هر تخم مرغ که شکست، بازنده اعلام می شود و به صاحب تخم مرغ برنده تعلق می گیرد.
آنها اگرچه سال ها درگیر جنگ و خونریزی بوده اند اما آداب و سنت های بسیار خود برای شادمانی را فراموش نکرده اند بلکه از هر فرصتی حتی اندک در این رهگذر بهره می گیرند.  

 

 

نورزو از دید گاه حضرت خامنه ای

 

 

 

 

نوروز و این‏که نوروز چیست، در روایات مختلف، تعبیرات مختلفى هست. مثلاً آن روزى  

 

که رسول اکرم  (صلّى‏اللَّه‏علیه‏واله‏وسلّم)، امیرالمؤمنین را به خلافت منصوب کرد، آن روز،   

نوروز بود. یا در روایت دیگر، آن روزى که دجّال در آخرالزمان، به‏دست حضرت مهدى(ارواحنافداه) 

 

 به قتل برسد، آن روز، نوروز است. یا حتّى در بعضى از روایات آمده، آن روزى که آدم هبوط کرد،  

 آن روز، نوروز بود. نوروز، یعنى روزى نو در تاریخ بشر و حالتى نو در زندگى انسانها. على‏الظاهر  

 در این روایات، امام نمى‏خواهند بفرمایند که آن روزى که این وقایع در آن اتفاق افتاده است، یا  

 

خواهد افتاد، با روز اول حَمَل، مصادف بوده یا خواهد بود. نه، خیلى مستبعد است که مراد این 

  

باشد؛ مراد این است که معناى نوروز را بفهمیم.

نوروز، یعنى روزى که شما با عمل خودتان، با حادثه‌ا‏یى که اتفاق مى‏افتد، آن را نو مى‏کنید.  

 روز بیست‏ودوم بهمن که ملت ایران، حادثه‏ عظیمى را به کمک خدا تحقق بخشید، روز نویى  

 

(نوروز) است.آن روزى که امام امت، قاطعاً به دهانِ مستکبرِ قلدرِ گردن‏کلفت دنیا -   

یعنى امریکا - مشت کوبید، آن روز، روز نو و راه نویى (نوروز) بود؛ حادثه‏ى نویى بود که  

اتفاق   مى‏افتاد و افتاد. ما باید نوروز را، نو روز کنیم. نوروز به حسب طبیعت، نوروز است؛ جنبه‏ى انسانى قضیه هم به دست ماست که آن را نوروز کنیم.