انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا

هیچ کسی به یادم نیست!!

هیچ کسی دلش برای من تنگ نمی شه تنها کسی که بیادم است خداست و خودم 

 

تنها کسی که دلش برام تنګ می شه خداست و خودم تنها کسی که با من حرف 

 

می زنه خداست و خودم .....من هستم و خودم در چهار دیواری دلی جا مانده ایم  

 

دلی که باز هم دل خودم است ثانیه ها می گذرد ساعت ها می گذرد روز میشه  

 

شب می شه دیگه از خودم هم خسته شدم چقدر خودم را باید تحمل کنم  

 

هر صبح که بیدار میشم تنها چیزی که تو آینه اول صبح می بینم خودم هستم  

 

نمی شه از خودم هم جدا بشم ........؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

 

 

در سکوت شکستم فریادم به هیچ جای نرسید این خودم که همیشه با من بود 

 

حتی صدای من را نشنید عادلانه نیست این اخر بی انصافی است همه جا با من  

 

هستی  اما امروز ازم دور شدی با تو نیستم با خودم هستم تو خیلی وقت است تنهام  

 

گذاشتی ................... 

 

 

 

 

دلم می خواد دیگه در رو به روی خودم هم ببندم وقتی نتونم با خودم کنار بیام  

 

دیگه باید از خودم هم گذشت تنها شدم دور از همه  حتی از خود پس از امروز در ها  

 

بسته است باور کن ....با تو نیستم با خودم هستم خودم که زیر بار منت له شدم  

 

خودم که هر لحظه می گفتی بامنی امروز دیگه تنهام فقط من هستم خودم و تو  

 

نیستی.....  

 

 

 

به کودکی می خواهم برگردم انجا که جز من کسی نبود نه خودم را می شناختم 

 

و نه تورا  چه زیبا بود کاش می شد با روزگار معامله کرد اینده ام را که نمی دانم چه می شود 

 

می دهم اما دوباره کودکی ام را می خواهم .....کاش می شد کاش

 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 3 خرداد 1391 ساعت 14:21 http://acme.blogsky.com

بچه بودی همش دلت می خواست بزر گ شی یادت نیست؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد