انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا

باز هم سلام....

امروز یکی از دوستهام برام نظر گذاشته بود که دوستانت خیلی بهت کمک کردن اره راست

می گه برای همین می خوام اینجا از شون تشکر کنم اخه دیگه جایی ندارم که تشکر کنم

چون دیگه میون اونها نیستم و تنها خوب شاید خوب نباشه اما چیزی است که شده

نمی دونم در مرحله از زندگی قرار گرفتم که باید بیشتر خودم را بشناسم که من چی می خوام

و با دیگران باید چطور برخورد کنم و دیگران باید چطور با من برخورد کنم و از یک دوست چه انتظاری

داشته باشم بیشتر باید روی خودم کار کنم که توقع بیش از حد از کسی نداشته باشم

اونها خواهر و مادر من نیستن که به من توجه بیش از حد کنند .... دیشب خوابم نبرد خیلی با

خودم درگیر بودم و به خودم قهر کردم چون کارهام خیلی بچه گانه است

وقتی تنها می شم باخودم خیلی حرف می زنم تو اون سکوت کسی مسخرم نمی کنه

کسی تو حرفم نمی پره ..................



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد