انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا

شاید هم من مقصرم.....

نمی دونم چی بگم اما می دونم که مقصر خودم هم هستم شاید من بیش از حد به دوستام

وابسته هستم و بیش از حد از انها توقع دارم اونها تنها دوستان من نیستن در حالی که

با من هستن با دیگران هم دوست هستن پس باید این را بدونم که انها خودشان می توانند

انتخاب کنند که با کی باشن با کی حرف بزنند به کی اعتماد کنن و حرف دل خود را به کی بگن

چرا با کوچکترین حرف انها دلخور می شم می گه نمی گم دوست چرا دوست هستن اما شاید من

توقع نداشته باشم که اونها این طوری بامن رفتار کنند. چند روز پیش بود وقتی حرف می زدم مسخرم

 می کردن و در میان حرفهام حرف می زنند بعد بلند بلند می خندیدن و می گفتن دوباره بگو و من

دلقک دوباره شروع می کردم و حرف می زدم باز دوباره اونها شروع به حرف زدن می کردن

بگذریم ..... این روزها خیلی دلم گرفته هیچ کسی به من اعتماد نداره تا حرفی می زنم

می گن تو بچه ای نمی فهمی ... اگر باکسی حرفم می شه هیچ کسی درکم نمی کنه

می گن مقصر تو هستی راست می گن مقصر من هم که منتظر می شینم وقت پیدا کنم

برم با اونها حرف بزنم و در اخر هیچ شاید واقعا اونها نمی خوان که با هاشون باشم و

کار می کنن که خودم بفهمم چون از نظر اونها قابل اعتماد نیستم اما به  خدا یادم

نمی یاد حرف کسی را به کسی گفته باشم اگر باهم حرف بزنن پا به پاشون ناراحت می شم

اما اونها ..............می دونید حتما شنیدید که می گن نو که امد به باز .........

با من هم همان کار شد تصمیم گرفتم که فقط و فقط با خودم حرف بزنم چون دیگه کسی نیست

به حرفم گوش کنه فقط خودم و خودم هستم یا رب من کمکم کن تا از اغاز شروع کنم

و اغاز خوبی برای خودم در این تنهایی باشم مرا یاری کن که در این تنهایی تنها تر نشم


نظرات 1 + ارسال نظر
سرباز 28 فروردین 1392 ساعت 09:57 http://mylifedays.blogsky.com

عزیزم. اولا اینکه هر وقت خواستی با کسی حرف بزنی میتونی با من حرف بزنی، شاید بتونم کمکت کنم.
ثانیا اینکه بعضی وقتا یه شرایطی پیش میاد که یه موضوعی برای تو خیلی مهمه و دوست داری در موردش حرف بزنی. ولی نمیدونی چرا بقیه این اهمیت رو درک نمیکنن و نمیفهمن. اون موقع خیلی از دستشون عصبانی میشی. ولی یه جورایی اونا هم حق دارن. چون نتونستی این اهمیت رو بهشون منتقل کنی و اونا واقعا نمیدونن این موضوع تا این حد برای تو اهمیت داره. شاید قصدشون آزار و اذیت تو نیست. فقط قصدشون خوش بودنه. زیاد ازشون دلگیر نشو. همین دوستا یه جاهایی از زندگیت خیلی خیلی کمک کردن و میکنن. از دستشون نده عزیزم.
به من هم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد