انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا

بوی یاس

 

یه روز یه باغبونی
یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میونه
باغچه ی مهربونی
میگفت سفر که رفتم
یه روز و روزگاری
این بوته ی یاس من
می مونه یادگاری
هر روز غروب عطر یاس
تو کوچه ها می پیچید
میون کوچه باغا
بوی خـدا می پیچید
اونایی که نداشتن
از خوبیا نشونه
دیدن که خوبیه یاس
باعث زشتیشونه
عابرای بی احساس
پا گذاشتن روی یاس
ساقه هاشو شکستن
آدمای ناسپاس
یاس ِ جوون برگ اون
تکیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه
اما سراومد بهار
یه باغبونه دیگه
شبونه یاسو برداشت
پنهون ز نامحرما
تو باغه دیگه ای کاشت
هزار ساله کوچه ها
پر میشه از عطر یاس
اما مکان اون گُل
مونده هنوز ناشناس

نظرات 1 + ارسال نظر
sep!deh 9 مرداد 1391 ساعت 08:04


چقدر خاطرات با هم زنده میشه ...

من یه پست زدم که یادآوری همین چیزاست..

منتظرتم بیا..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد