انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

انقدر دوستت دارم که بعضی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری....

شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا

خواب

دیشب خواب دیدم نمی دانم چه بود اما هر چه بود خواب بود


رویا بود بودن , رفتن, حرف زدن از تو


من کجا این کتاب سرنوشت قرار دارم نمی دانم


من کجای حادثه جا مانده ام نمی دانم


دیروز دیدم یکی از همکارام کتاب شعری نوشته است خیلی خوشم امدم


من هم دوست دارم بنویسم من که بهانه بسیار برای نوشتن دارم چرا نباید اغاز کنم


کنم گفتن را چرا چنین ساکتم مگر من چه می خواهم


یک قلم که دارم یک دل پر که دارم یک تکه کاغذ ....... حتی بر روی دیوار هم می شود


خطی به یادگار گذاشت بر روی تنه درختی تکه کرد و گریست بر روی تنه درختی


دستی کشید و نوشت از روزگار از مردم این همه حرف است .................. پس گاهی


بی بهانه میشه نوشت گاهی بی بهانه میشه گریست و گاهی بی بهانه میشه خندید



نظرات 6 + ارسال نظر
سرباز 16 شهریور 1391 ساعت 15:59 http://mylifedays.blogsky.com/

قسنگ هم مینویسی. منم تشویقت میکنم اینکارو بکنی...

راحله 20 شهریور 1391 ساعت 00:08 http://trannomesepid.blogsky.com

سلام دوست عزیزم

امیدوارم همیشه بی بهانه بخندی و هر چه زودتر کتاب شعرت رو هم چاپ کنی

شاد و بهاری باشی

سکوت ! 24 شهریور 1391 ساعت 22:10

خواب دیدی خیره

فرهاد 26 شهریور 1391 ساعت 20:43 http://fh.blogsky.com

سلام
بسیار زیبا. برای نوشتن یک دل پر کافیست. مدتی نبودم امیدوارم به وبلاگ من هم سر بزنید و مرا سرافراز کنید.

وای بلا 11 مهر 1391 ساعت 23:30

وای طلا بلا چرا بروز نم ی شی

سلام
جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد