یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد.برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد.
در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند، تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت.
باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد.
ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت:
“اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت، که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم!!!”
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقت
قدم بردار از روی دلم از روی خاطراتم نمی خوام دیگه راز دل با تو گویم مرا
تنها گذار با کلبه ویرانه دلم .... مرا تنها گذار با تمام خستگی ام ؛ خستگی که از تو به
یادگار دارم چقدر راه امدم با تو حال که به پشت سرم می نگرم می گویم خدایا
این راه طولانی را چطور تنها سپری کنم ... تا به نقطه اغاز برسم می گویم خدایا
با من باش من خسته از این جاده تکراری ام خدایا راه برگشتم بسیار سخت است
هر کوچه اش گویی با من سخن می گوید از دیدار ها از محبت های دروغین
خدایا چطور این راه را باز گردم راهی که گویی خار در پاهایم می رو با به یاد اوردن
خاطراتش ....
آه رب من اگر او همسفرم نبود چرا با من همراه ساختی خدایا گویی گاهی وقتی ها
فراموش می کنی که من هم ادم هستم و طاقت ندارم ...خدایا گویی گاهی وقتها
امتحانات بسیار سختی از من می گیری اما این بار به راستی باختم خودم را
خاطراتم را .. احساساتم را... تنها چیزی که یافتم تنهایی محض است و بس
دیگه اه هم با من یاری نمی کند اشک هم هم یاری نمی کند
وای بر حال من وای بر حال من
با دیدنش امروز رفتم سراغ صندوقچه خاطراتی که تو این دو ماه قفل شده بود
نمی دونم چرا وقتی می بینمش قلبم به تپش می افته ...............
اخه من که می دونم اون اصلا هیچ احساسی نسبت به من نداره پس چرا هول می شم
پس چرا دسته و پامو گم می کنم .... امروز فهمیدم که نه هنوز دوستش دارم نمی دونم
چرا .... چند وقتی است از هم بی خبریم انگار از زندگی بی خبرم انگار چیزی رو گم کردم
اما نمی دونم چی است نمی خوام بگم محبت تو است..... محبتی میان ما در میان نبود
دارم به دنبال جواب می گردم اما هر لحظه که با تو رو به رو می شم کلا تو خودم
گم می شم ...باورم نمی شه لحظه به لحظه داری از م دور می شی
..............................................................................................................
به اندازه تمام این نقطه ها حرف دارم باور کن
هیچ کسی دلش برای من تنگ نمی شه تنها کسی که بیادم است خداست و خودم
تنها کسی که دلش برام تنګ می شه خداست و خودم تنها کسی که با من حرف
می زنه خداست و خودم .....من هستم و خودم در چهار دیواری دلی جا مانده ایم
دلی که باز هم دل خودم است ثانیه ها می گذرد ساعت ها می گذرد روز میشه
شب می شه دیگه از خودم هم خسته شدم چقدر خودم را باید تحمل کنم
هر صبح که بیدار میشم تنها چیزی که تو آینه اول صبح می بینم خودم هستم
نمی شه از خودم هم جدا بشم ........؟؟؟؟؟؟؟؟
در سکوت شکستم فریادم به هیچ جای نرسید این خودم که همیشه با من بود
حتی صدای من را نشنید عادلانه نیست این اخر بی انصافی است همه جا با من
هستی اما امروز ازم دور شدی با تو نیستم با خودم هستم تو خیلی وقت است تنهام
گذاشتی ...................
دلم می خواد دیگه در رو به روی خودم هم ببندم وقتی نتونم با خودم کنار بیام
دیگه باید از خودم هم گذشت تنها شدم دور از همه حتی از خود پس از امروز در ها
بسته است باور کن ....با تو نیستم با خودم هستم خودم که زیر بار منت له شدم
خودم که هر لحظه می گفتی بامنی امروز دیگه تنهام فقط من هستم خودم و تو
نیستی.....
به کودکی می خواهم برگردم انجا که جز من کسی نبود نه خودم را می شناختم
و نه تورا چه زیبا بود کاش می شد با روزگار معامله کرد اینده ام را که نمی دانم چه می شود
می دهم اما دوباره کودکی ام را می خواهم .....کاش می شد کاش
به طلوع که می اندیشم
غروب دلگیر دل هایمان را تداعی می کند
به آغاز که می اندیشم
پایان ناخوش خوشی هایمان را یاد آور می شود
به بهار که می اندیشم
خزان غم زده ی جدایی را می بینم
به صبح که می اندیشم
شب تاریک و بی انتهای دوری نمود پیدا می کند
به تولد که می اندیشم
مرگ بی صدای آرزوهایمان جلوه گر می شود
به خنده هایمان که می اندیشم
درد فراق را در تبلور آیینه ی اشک هایم می بینم
به شادی هایمان که می اندیشم
غم روزهای ناشاد دوری در دلم رخنه می کند
به لحظه های با هم بدون که می اندیشم
بوی لحظه های تنهایی در فضا آکنده می شود
به «پنج شنبه ی دور دیدار» که می اندیشم
پنج شنبه ی کذایی وداع را در پشت شیشه ی آشنایی می بینم
آه تو بگو، آخر من به چه اندیشم؟ به چه چیز؟
به تو می اندیشم، آری فقط به تو
به تو که می اندیشم
به یاد خودم می افتم
خودم، تنهایی هایم و تنها ماندن هایم
می پذیرم، می پذیرم، می پذیرم
وقتی دل هایمان با هم است در هیچ لغت نامه ای معنی وداع را نخواهیم یافت
به خودم قول دادم دیگه ارزوهای بزرگ ،بزرگ نکنم و هر وقت اگر اتفاقی به طرف ارزو های
بزرگ رفتم اینو به خودم یاد اوری کنم پاتو اندازه گلیمت داز کن
تو آیا دیده ای وقتی خطائی می کنی اما،
ته قلبت پشیمانی
و می خواهی از آن راهی که رفتی ، باز گردی
نمی دانی که در را بسته او یا نه؟
یکی با اولین کوبه، به در ، آهسته می گوید:
بیا ای رفته، صد بار آمده ، باز آ
که من در را نبستم، منتظر بودم که بر گردی
و هنگامی که می فهمی دگر تنهای تنهایی
رفیقی، همدمی ، یاری کنارت نیست
و می ترسی که راز بی کسی را با کسی گوئی
یکی بی آنکه حتی لب گشائی
به آغوشی ،تو را گرم محبت می کند باعشق
تو آیا دیده ای
وقتی که بعد از قهر و بد عهدی
به هنگامیکه بر سجاده اش با قامت شرمی
به یک قد قامت زیبا، تو می آیی
به تکبیری ، تو را همچون عزیز بی گناهی ، راه خواهد داد
و می پوشاند او اسرار عیبت را
و از یاد تو هم ، بد عهدی ات را پاک خواهد کرد
جواب آن سلام آخرت را ، برتو خواهد داد
و با یک نقطه در سجده ، تو گویا باز هم ، در اول خطی
خدا را دیده ای آیا ؟
من از سفر امدم خیلی خوب بود جای همه تون خالی خیلی خوش گذشت
سر درد هم خوب شده کمی رفتم دکتر اما خیلی دارو داد
گاهی باید ارزو ها را توقف داد گاهی کمی باید به فکر دل باشی که اون بیچاره چه گناهی
کرده که باید این همه عذاب بکشه .... وقتی می دونی به بن بست هستی ایستاد شو
بیشتر از این خود را عذاب نده .... بیشتر از این به خیالات به محالات فکرنکن زندگی را بساز
حتی اگر شده از زور کار بگیر گرچه می دونم انرژی هم نمانده مبارزه کن با خودت چون
داری از بین می ری مواظب خودت باش مواظب ارزوهات چون بعضی ها امکان نداره
پس رحم کن به خودت به زندگیت به کسانی که با تو هستن به کسانی که با تو
زندگی می کنند ........حرف های است که همیشه خودم به خودم می گم
فرزند عزیزم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم،دوستت دارم
نمی دونم این چند روز چرا اینطوری شده بد جور احساس افسردگی و تنهایی می کنم
بی نهایت ....خدایا دریاب مرا ...دریاب تا بتوانم با این تنهایی بسازم دریاب مرا تا در این
تنهایی دست به کار بی عقلی نزنم
باعث بانی اون خودم هستم می دانم ....همین ازارم می ده خودم کردم که لعنت بر خودم باد
خدایا خیلی تنها شدم ........
خسته ام از خودم خیلی و این را هم می دونم که دیگران هم بشدت از من خسته هستن
نوروز این رفاقت را نگاهبانی می کند که باور کنیم
قلبهامان جای حضور دوستانمان هستند . . .
نوروز ۱۳۹۱ بر شما مبارک
باعث افتخار است که عرض شادباش و تبریک اینجانب
زودتر از نسیم روح بخش نوروز خدمتتان شرفیاب شود . .
.
پیشاپیش عیدتان مبارک
.
.
چند سال و چند عید باید از عمر تو بگذره تا آدم بشی
!؟
یک سال از عمرت گذشت، ولی باز تو همونی که بودی
!
فرشته دوست داشتنی بهارمبارک !
.
زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند
نوروز جشن نکوداشت نگاه تو ست پس نوروز بر تو فرخنده
باد . . .
نوروز ۱۳۹۱ بر شما مبارک
.
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
امسال که آمدی به خانه ما ، عیدی نرود از یادت !
سال نو و نوروز باستانی مبارک
.
.
.
ضمن تبریک سال جدید باید خدمت شما عرض کنم که
بنده امسال قصد ازدواج ندارم ، لطفا سبزه ها را
به نیت یکی دیگه گره بزنید !
.
.
.
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید / جلوهء گلشن به
باغ همچو نگاران رسیـد
بهار ۹۱ مبارک
.
.
.
زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند.نوروز
جشن نکوداشت نگاه تو ست
پس نوروز بر تو فرخنده باد . . .
.
.
.
سلام میشه ازت خواهش کنم سال تحویل بیای خونمون
؟
آخه سبزه خوشگل تر از تو پیدا نکردم !
.
.
.
ورود به این عید سعید باستانی بنا به دلایل فنی برای
شما مسدود می باشد . لطفا اصرار نفرمایید!
عید شما مبارک
.
.
.
اگه جای عمو نوروز بودی چی واسم کادو میآوردی !؟
.
.
.
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز، نوروزتان امروز،
امروزتان دیروز
دیروزتان پیروز، پیروزتان هر روز، اسگول شدی
امروز!
.
.
.
چند روز دیگه بهار میاد و همهچیز رو تازه میکنه،
سال رو، ماه رو
روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه
میشه که به
همه اون تازگی میارزه، «دوستیمون»!
.
.
.
جشن فـــرخنده فـــرودیـن است / روز بازار گـــل و
نسرین است . . .
نوروز فرخنده باد . . .
.
.
.
فروردین است و روز فـرودین / شادی و طرب را کنـد
تلقیـن
ای دو لب تو چو مـی مرا ده / کان باشـد رسم روز
فـــرودیـن
با آرزوی بهترین بهار برای شما
.
.
.
عید نوروز را به گلهای یاس بهشت آرزوهایم ،پدر و
مادر عزیزم
که عطرشان پایدار ومهرشان ستودنی است
تبریک می گویم، سال نو مبارک
.
پیشاپیش عیدتان مبارک
.
.
چند سال و چند عید باید از عمر تو بگذره تا آدم بشی
!؟
یک سال از عمرت گذشت، ولی باز تو همونی که بودی
!
فرشته دوست داشتنی بهار مبارک !
.
.
.
زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند
نوروز جشن نکوداشت نگاه تو ست پس نوروز بر تو فرخنده
باد . . .
نوروز ۱۳۹۱ بر شما مبارک
.
.
.
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
امسال که آمدی به خانه ما ، عیدی نرود از یادت !
سال نو و نوروز باستانی مبارک
.
.
.
ضمن تبریک سال جدید باید خدمت شما عرض کنم که
بنده امسال قصد ازدواج ندارم ، لطفا سبزه ها را
به نیت یکی دیگه گره بزنید !
.
.
.
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید / جلوهء گلشن به
باغ همچو نگاران رسیـد
بهار ۹۱ مبارک
.
.
.
سلام میشه ازت خواهش کنم سال تحویل بیای خونمون
؟
آخه سبزه خوشگل تر از تو پیدا نکردم !
.
.
.
ورود به این عید سعید باستانی بنا به دلایل فنی برای
شما مسدود می باشد . لطفا اصرار نفرمایید!
عید شما مبارک
.
.
.
اگه جای عمو نوروز بودی چی واسم کادو میآوردی !؟
.
.
.
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز، نوروزتان امروز،
امروزتان دیروز
دیروزتان پیروز، پیروزتان هر روز، اسگول شدی
امروز!
.
.
.
چند روز دیگه بهار میاد و همهچیز رو تازه میکنه،
سال رو، ماه رو
روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه
میشه که به
همه اون تازگی میارزه، «دوستیمون»!
.
.
.
جشن فـــرخنده فـــرودیـن است / روز بازار گـــل و
نسرین است . . .
نوروز فرخنده باد . . .
.
عید نوروز را به گلهای یاس بهشت آرزوهایم ،پدر و
مادر عزیزم
که عطرشان پایدار ومهرشان ستودنی است
تبریک می گویم، سال نو مبارک
نوروز این رفاقت را نگاهبانی می کند که باور کنیم
قلبهامان جای حضور دوستانمان هستند . . .
نوروز ۱۳۹۱ بر شما مبارک
لحظه تحویل سال 1391 هجری شمسی به ساعت رسمی جمهوری اسلامی ایران:
ساعت ساعت 8 و 44 دقیقه و 27 ثانیه
روز سهشنبه 1 فروردین 1391 هجری شمسی
مطابق 27 ربیعالثانی 1433 هجری قمری
و 20 مارس 2012 میلادی
نام سال : نهنگ
رنگ سال
خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن میگیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی | از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی | |
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن | که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی | |
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعلست | که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی | |
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی | به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی |
جغرافیای نوروز با نام نوروز یا مشابه آن، سراسر خاورمیانه، بالکان، قزاقستان، تاتارستان، در آسیای میانه چین شرقی (ترکستان چین)، سودان، زنگبار، در آسیای کوچک سراسر قفقاز تا آستراخان و نیز آمریکای شمالی، هندوستان، پاکستان، بنگلادش، بوتان، نپال و تبت را شامل میشود.
خانه تکانی در نوروز
این آیین در کشورهای مختلف از جمله ایران، تاجیکستان و افغانستان برگزار میشود.در این آیین، تمام خانه و وسایل آن در آستانه نوروز گردگیری، شستشو و تمیز میشوند.
چهارشنبه سوری : زردی من از تو، سرخی تو از من
چهارشنبهسوری نام جشنی است که تغییر یافته مراسم باستانی پنج روز آخر سال به نام پنجه دزدیده یا اندرگاه است. این جشن برگرفته از آیین زرتشتی است که ایرانیان از ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد تاکنون در پنج روز آخر هر سال، آن را با برافروختن آتش و جشن و شادی در کنار آن برگزار میکنند.
سفره هفت سین
سفره ای است که در جشن نوروز پهن میشود و هفت چیز - که با حرف سین شروع میشود – بر روی آن میگذارند.
دید و بازدید:دید و بازدید عید یا عید دیدنی یکی از سنتهای نوروزی است که در بیشتر کشورهایی که آن را جشن میگیرند، متداول است
سیزده بدر، روز طبیعت:مردم ایران در روز ۱۳ فروردین به دل طبیعت میروند و در آنجا دروغ سیزده میگویند و سبزه گره میزنند.
جشن نوروز در افغانستان با سنت ها و آیین های خاصی اجرا می شود که طی سالیان دراز سینه به سینه و نسل به نسل به افغان ها منتقل شده است.
افغانستانی ها با شادمانی به پیشواز جشن نوروز و آغاز فصل طراوت می روند، این روز را به فال نیک می گیرند و به برکت آن، سال جدید را نیک می پندارند.
*** 'هفت میوه' و 'هفت سین'
مردم در شهرهای مختلف افغانستان چند روز قبل از فرارسیدن نوروز، هفت نوع میوه خشک را برای تهیه 'هفت میوه' می خرند.
هفت میوه در حقیقت عصاره هفت نوع میوه خشک است که سه روز قبل از نوروز باهم در آب گذاشته می شود.
این میوه ها شامل 'بادام، پسته،زردالو، چهارمغز، کشمش، شکرپاره ( قیسی) و سنجد' است که باهم مخلوط می شوند.
روز های نوروز را همه ی خانواده ها از میهمانان خود با هفت میوه پذیرایی می کنند.
به علاوه، در برخی مناطق افغانستان از جمله شهر کابل، مردم سفره ی 'هفت سین' می گسترانند.
هفت سین عبارت از هفت نوع خوراکی است که حرف اول آنها 'سین' باشد.
سیب، سبزی، سرکه، سمارق، سمنک، سیر و سنجد به طور معمول اجزای سفره هفت سین در افغانستان را تشکیل می دهند.
همچنین در شب نوروز، خانواده ها شام مفصلی تهیه می کنند به طوری که یک خروس سفید رنگ را در شب نوروز به نیت اینکه سال جدید پر از سفیدی و خوشبختی باشد ذبح می کنند و آن را با سبزی چلو سر سفره می آورند.
*** نوروزی
جوانانی که تازه نامزد کرده اند شب نوروز با تحفه ی نوروزی به خانه ی نامزد خود می روند و سال نو را تبریک می گویند.
ابتدا خانواده ی پسر با تهیه ی لباس، جواهرات، حنا و مقداری غذا از جمله کلچه، ماهی، جلبی و شیرینی به خانه ی عروس آینده ی خود می روند و طی مراسمی سنتی با ساز و آواز تحفه ها را به عروس جدید تقدیم می کنند.
سپس خانواده ی دختر نیز تحفه هایی ازجمله لباس مردانه و شیرینی برای داماد آینده ی خود می فرستند.
***نوشدن با لباس های نو
در آستانه ی سال نو لباس های نو می خرند و معتقدند که همزمان با نو شدن طبیعت، جان و روح انسان و نیز ظاهر او نیز باید نو شود.
پدران هر خانواده همراه با مادر به بازار می روند و با خرید لباس های جدید برای خود و فرزندانشان سعی می کنند با تنپوش های جدید به دیدوبازدید اقوام بروند.
*** دیدوبازدیدهای خانوادگی
در افغانستان به مناسبت جشن نوروز سه روز اول سال تعطیل است و مردم این سه روز را به جشن و شادمانی می گذرانند و سعی دارند غم و اندوه سال گذشته را با این جشن فراموش کنند.
روز اول نوروز مردم سعی می کنند ابتدا به دیدار خانواده هایی که عزیزان خود را سال گذشته از دست داده اند بروند، بار دیگر به آنان تسلیت بگویند و با دعا کردن برای درگذشتگان با خانواده های آنان ابراز همدردی و 'غم شریکی' کنند.
پس از آن، جوان ترها به دیدار بزرگان قوم می روند و سال نو را به آنان تبریک می گویند.
بزرگان در این روز مبلغی پول به کودکان و جوانان خانواده و بستگان خود به عنوان 'عیدی' هدیه می دهند.
سنت عیدی دادن در افغانستان پیشینه طولانی دارد و در همه ی اعیاد (نوروز، عید فطر و قربان) معمول است.
معمولا کودکان و جوانان از بزرگان درخواست عیدی می کنند.
*** چرخ فلک سواری
چرخ فلک سواری از دیگر سنت های نوروزی در افغانستان است که مخاطبان بسیاری به ویژه نزد کودکان و نوجوانان دارد.
تفریح و شادمانی کردن به ویژه در ایام نوروز بسیار اهمیت دارد و سعی می کنند از هر ابزاری در این زمینه بهره بگیرند.
جوانان دختر و پسر به صورت جداگانه و دور از هم به بازی چرخ فلک سواری می پردازند و روزهای اول سال را به این شکل شادمانی می کنند.
***گدی پران بازی
جوانان در روزهای تعطیل نوروز به گدی پران بازی می پردازند و این سنت در افغانستان با استقبال گسترده همه ی اقشار مختلف همراه است به طوری که حتی پیرترها نیز به تماشای این بازی می آیند.
این بازی که از چین وارد فرهنگ افغانستانی ها شده بیش از دو قرن در این کشور سابقه دارد و روز به روز بر محبوبیت آن افزوده می شود.
گدی پران ها به اندازه های مختلف و به قیمت های گوناگون در بازارهای افغانستان به فروش می رسد.
در شهر کابل حتی یک بازار نیز موسوم به 'بازار گدی پران فروشی' (به گدی پران بازی، 'کاغذ پرانی' نیز می گویند) وجود دارد که در آن بیش از 200 مغازه ی گدی پران با انواع نخ و سایر ابزارهای آن به فروش می رسد.
گدی پران بازی بیشتر در روزهایی که باد می وزد انجام می شود و وزش باد در روزهای اول بهار از جمله روز نوروز فرصت مناسبی برای اجرای این بازی سنتی است.
*** رفتن به دامان طبیعت
افغانستانی ها سعی می کنند در تعطیلات نوروز با خارج شدن از خانه و رفتن به دامان طبیعت، به این روش روح خود را به تازگی طبیعت گره بزنند.
در روزهای نوروز، مردم بیشتر از خانه های خود خارج و به تپه هایی که در اول بهار سبز می شوند، می روند و تا نزدیکی های غروب در آنجا می مانند.
همچنین رفتن به زیارتگاهها و نیز قبرستان ها برای دعا کردن به روح درگذشتگان از دیگر رسوم آنهاست.
*** ورزش های باستانی
ورزش های باستانی از جمله کشتی در ایام نوروز جزو سرگرمی های افغانستانی هاست.
پهلوانان نامدار در محلی دور هم جمع می شوند و ابتدا یکی از پهلوانان توسط مربی خود به مردم معرفی و گفته می شود که وی آماده کشتی است.
سپس پهلوان دیگری که خواهان رو در رو شدن با وی است با آواز بلند آمادگی خود را اعلام می کند.
این مسابقات صرفا جنبه ی سرگرمی دارد و برد و باخت در آن مهم نیست بلکه فقط سعی می شود مردم به تماشای این مسابقات بیایند.
*** تخم مرغ جنگی
همچنین بازی محلی موسوم به 'تخم مرغ جنگی' نیز در روزهای تعطیل نوروز توسط افغانستانی ها اجرا می شود که شادمانی را به شرکت کنندگان و تماشاگران هدیه می کند.
این بازی به گونه ای است که جوانان تخم مرغ هایی که قبلا در آب جوشانده شده و سفت شده اند را به یکدیگر می زنند. هر تخم مرغ که شکست، بازنده اعلام می شود و به صاحب تخم مرغ برنده تعلق می گیرد.
آنها اگرچه سال ها درگیر جنگ و خونریزی بوده اند اما آداب و سنت های بسیار خود برای شادمانی را فراموش نکرده اند بلکه از هر فرصتی حتی اندک در این رهگذر بهره می گیرند.
نوروز و اینکه نوروز چیست، در روایات مختلف، تعبیرات مختلفى هست. مثلاً آن روزى
که رسول اکرم (صلّىاللَّهعلیهوالهوسلّم)، امیرالمؤمنین را به خلافت منصوب کرد، آن روز،
نوروز بود. یا در روایت دیگر، آن روزى که دجّال در آخرالزمان، بهدست حضرت مهدى(ارواحنافداه)
به قتل برسد، آن روز، نوروز است. یا حتّى در بعضى از روایات آمده، آن روزى که آدم هبوط کرد،
آن روز، نوروز بود. نوروز، یعنى روزى نو در تاریخ بشر و حالتى نو در زندگى انسانها. علىالظاهر
در این روایات، امام نمىخواهند بفرمایند که آن روزى که این وقایع در آن اتفاق افتاده است، یا
خواهد افتاد، با روز اول حَمَل، مصادف بوده یا خواهد بود. نه، خیلى مستبعد است که مراد این
باشد؛ مراد این است که معناى نوروز را بفهمیم.
نوروز، یعنى روزى که شما با عمل خودتان، با حادثهایى که اتفاق مىافتد، آن را نو مىکنید.
روز بیستودوم بهمن که ملت ایران، حادثه عظیمى را به کمک خدا تحقق بخشید، روز نویى
(نوروز) است.آن روزى که امام امت، قاطعاً به دهانِ مستکبرِ قلدرِ گردنکلفت دنیا -
یعنى امریکا - مشت کوبید، آن روز، روز نو و راه نویى (نوروز) بود؛ حادثهى نویى بود که
اتفاق مىافتاد و افتاد. ما باید نوروز را، نو روز کنیم. نوروز به حسب طبیعت، نوروز است؛ جنبهى انسانى قضیه هم به دست ماست که آن را نوروز کنیم.