شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
شـــــــــــــــــــــکرت خـــــــــــــدایا
بهاری دیگر از راه رسیده اما
تو باز هم نرسیدی!
تو در کدام جمله نهفته ای؟
از کدام واژه دلگیری؟
تو قلب نوشته های منی همیشه!!!
چشمانم لبا لب اشک شده...
این لحظه ها درگیر هوایی هستم نمناک
که بوی بغضهای در گلو مانده را میدهند...
باز همان حس غریب به سراغم آمده!
و چقدر دوستش دارم
امروز بیشتر از همیشه به تو نزدیکم
و بیشتر از هر وقت دیگر برای دیدار تو مشتاقم
چشمهایم را روی هم میگذارم
روزهایم میزبان غم کهنه ی زمان است... تاریک
و آشفته!!!
کاش میشد دردهایم را به نشانی ات پست کنم!
با ضمیمه ی حرفهای نگفته ی دلم و اشکهای نریخته...
تو کجایی؟؟؟
غم را در نبود دستهایت در آغوش سرد خویش گرفتم
چه تنهایی پر معنایی در غیاب تو مرا همواره
میسوزاند...
میدانم می آیی!!!
روزی که دیر نیست...

میگی میاد اونی که رفت، از پس روزای سیاه
ساعت بیست و پنج شب؟ روز سی و دوم ماه؟