دلم می خواد بگم بنویسم اما نمی دونم از کجا شروع کنم اولش چی بگم
که به اخر حرف دلم ختم بشه.....می دونی خیلی خسته ام از روزگار
از دوست داشتن های الکی ... از ابراز علاقه بیخودی از به دام انداختن دل بی گناه
از اسیر کردن اشک ها از شکستن دل ها امروز روزی است که دلم می خواد
چشمام رو روی هم بزارم و دیگه اصلا باز نکنم امروز روزی است که دلم می خواد
داد بزنم ... منو دلم به هم تصمیم گرفتیم داد بزنیم که نه عشقی است نه دوست داشتنی
نه دلی تو سینه ادمهاست پس بزار تنها بمونم تنهای تنها
سلام عزیزم
وبلاگ زیبایی دارید....بخصوص شعراش خیلی دلنشینه
انشاالله موفق باشید
طلا جان ممنون از حضورت
وبلاگ زیبایی داری :)
موفق باشی
وب خیلی قشنگی داری منم دقیقا حال تو را دارم با افتخار لینکت میکنم بازم به من سر بزن خوشحال میشم عزیزم.
عشق هست حتی واقعیش .
آنچه تو به عنوان عشق دیدی عشق نبود بلکه هوسی گذرا بود